shaky

/ˈʃeɪki//ˈʃeɪki/

معنی: ضعیف، سست، متزلزل، لرزان، لرزنده
معانی دیگر: غیر قابل اطمینان، مشکوک، غیر مستند، متشنج، لق، شل، نااستوار، مردد، در تردید، دودل، عصبی، آشفته، نگران، لزان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: shakier, shakiest
مشتقات: shakily (adv.), shakiness (n.)
(1) تعریف: shaking; trembling.
مترادف: fidgety, jittery, jumpy, quavery, shivery, tremulous, unsteady
متضاد: stable, steady
مشابه: rickety, tottering, wavering, wobbly

- Coffee makes him shaky.
[ترجمه گوگل] قهوه او را می لرزاند
[ترجمه ترگمان] قهوه او را به لرزه می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not steady or dependable; insecure; unreliable.
مترادف: flimsy, insecure, undependable, unreliable, unsound
متضاد: impregnable, solid, sound
مشابه: irresolute, precarious, ramshackle, rickety, tenuous, tottering, unstable, unsteady, wavering, wobbly

- a shaky porch
[ترجمه گوگل] ایوان لرزان
[ترجمه ترگمان] یک ایوان لرزان،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- shaky evidence
[ترجمه گوگل] شواهد متزلزل
[ترجمه ترگمان] مدارک shaky
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. shaky evidence
شواهد غیر قابل اطمینان

2. the old man scribbled his signature on the bottom of the page with a shaky hand
پیرمرد با دستان لرزان پای ورقه را به طور ناخوانا امضا کرد.

3. The experience had left him rather shaky.
[ترجمه گوگل]این تجربه او را نسبتاً متزلزل کرده بود
[ترجمه ترگمان]این تجربه او را به حال خود رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My legs still felt quite shaky.
[ترجمه گوگل]پاهایم هنوز کاملاً می لرزید
[ترجمه ترگمان]هنوز پاهایم می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her voice sounded shaky on the phone.
[ترجمه گوگل]صدایش در تلفن لرزان بود
[ترجمه ترگمان]صدایش لرزان به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Labor Department figures underscore the shaky state of the economic recovery.
[ترجمه گوگل]ارقام وزارت کار بر وضعیت متزلزل بهبود اقتصادی تاکید دارد
[ترجمه ترگمان]ارقام اداره کار بر وضعیت متزلزل بهبود اقتصادی تاکید دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Grandad was a little shaky on his feet .
[ترجمه گوگل]پدربزرگ کمی روی پاهایش می لرزید
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ از پاهاش می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The old man was very shaky on his feet.
[ترجمه گوگل]پیرمرد خیلی روی پاهایش می لرزید
[ترجمه ترگمان]پیرمرد روی پاهایش لرزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her hands are shaky because she's nervous.
[ترجمه گوگل]دستانش می لرزند چون عصبی است
[ترجمه ترگمان]دستانش لرزان است چون عصبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Government loans have been the salvation of several shaky business companies.
[ترجمه گوگل]وام های دولتی نجات چندین شرکت تجاری متزلزل بوده است
[ترجمه ترگمان]وام های دولت، نجات چندین شرکت متزلزل تجاری بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her memories of the accident are a little shaky.
[ترجمه گوگل]خاطرات او از تصادف کمی متزلزل است
[ترجمه ترگمان]خاطرات او از تصادف، کمی لرزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their marriage got off to rather a shaky start.
[ترجمه گوگل]ازدواج آنها شروع نسبتاً متزلزلی داشت
[ترجمه ترگمان]ازدواج آن ها شروع شد و شروع به لرزیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Grandpa's very old now and he's a bit shaky on his pins.
[ترجمه گوگل]پدربزرگ الان خیلی پیر شده است و سنجاق هایش کمی می لرزد
[ترجمه ترگمان]پدر بزرگ الان خیلی پیر شده و داره از pins می لرزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My knowledge of history is a little shaky.
[ترجمه گوگل]دانش من از تاریخ کمی متزلزل است
[ترجمه ترگمان]دانش من از تاریخ کمی لرزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

متزلزل (صفت)
unstable, ramshackle, insecure, instable, wavery, shaky, precarious, shaking, palsied, trembling, seismic, tottery

لرزان (صفت)
unstable, shaky, wobbly, unsteady, palsied, vibrant, wonky, quakerish, shivery, trepid, shuddery, tottery, trembly

لرزنده (صفت)
tremulous, shaky, vibratile

انگلیسی به انگلیسی

• unstable, wobbly, unsound; trembling, quivery; questionable; unreliable
if you are shaky, you are shaking or feeling weak because you are frightened, shocked, or ill.
something that is described as shaky is rather weak or not very good.

پیشنهاد کاربران

۱. لرزان ۲. متزلزل. نااستوار. ضعیف
مثال:
a shaky ceasefire
یک متارکة جنگ متزلزل
نا مطمئن
Shaky start = unsteady start شروع متزلزل و بی ثبات
● لرزان
● غیرقطعی
● آشفته و نگران
ضعیف، غیر مستدل، غیرقابل استناد

بپرس