shaken

/ˈʃeɪkən//ˈʃeɪkən/

معنی: زده شده
معانی دیگر: اسم مفعول فعل: shake، وابسته به شکسپیر شاعر نامی انگلیس، موافق شیوه

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past participle of shake.

جمله های نمونه

1. i was shaken to the core
عمیقا تکان خوردم.

2. the town was shaken by a succession of earthquakes
یک سلسله زلزله شهر را تکان داد.

3. their will was shaken
اراده ی آنان سست شد.

4. children should never be shaken hard
کودکان را هرگز نباید تکان شدید داد.

5. Recent electoral shocks have shaken the European political landscape.
[ترجمه گوگل]شوک های اخیر انتخاباتی چشم انداز سیاسی اروپا را تکان داده است
[ترجمه ترگمان]شوک های انتخاباتی اخیر، چشم انداز سیاسی اروپا را متزلزل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The team seems to have shaken off the jinx that's been dogging them for months.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد که این تیم ژولیده‌ای را که ماه‌ها درگیر آن‌ها بوده است، رها کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]به نظر میاد تیم از \"جینکس\" که چند ماهه اونا رو تعقیب می کرده تکون خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The incident has shaken my belief in the police.
[ترجمه گوگل]این حادثه باور من را نسبت به پلیس متزلزل کرده است
[ترجمه ترگمان]این حادثه باعث تزلزل ایمان من به پلیس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Technological changes have shaken up many industries.
[ترجمه گوگل]تغییرات تکنولوژیکی بسیاری از صنایع را تکان داده است
[ترجمه ترگمان]تغییرات تکنولوژیکی بسیاری از صنایع را تکان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The experience left her deeply shaken.
[ترجمه گوگل]این تجربه او را به شدت متزلزل کرد
[ترجمه ترگمان]تجربه او را عمیقا تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was unaware that they had shaken off their pursuers.
[ترجمه گوگل]غافل از اینکه آنها تعقیب کنندگان خود را تکان داده اند
[ترجمه ترگمان]او نمی دانست که they را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was visibly shaken by the incidents.
[ترجمه گوگل]او به وضوح از این حوادث تکان خورده بود
[ترجمه ترگمان]از حوادثی که رخ داده بود آشکارا تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What has happened has shaken the foundations of her belief.
[ترجمه گوگل]آنچه اتفاق افتاده است، پایه های اعتقاد او را متزلزل کرده است
[ترجمه ترگمان]آنچه رخ داده است اساس اعتقاد او را متزلزل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The student was shaken up by his mother.
[ترجمه گوگل]دانش آموز توسط مادرش تکان خورد
[ترجمه ترگمان]دانش آموز از مادرش جدا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His mother's death had shaken him dreadfully.
[ترجمه گوگل]مرگ مادرش او را به شدت تکان داده بود
[ترجمه ترگمان]مرگ مادرش او را سخت تکان داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The child seemed nervous and visibly shaken.
[ترجمه گوگل]کودک عصبی و آشکارا تکان خورده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]کودک مضطرب و آشکارا یکه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زده شده (صفت)
tired, shaken

انگلیسی به انگلیسی

• shocked, greatly distressed; agitated, moved back and forth quickly

پیشنهاد کاربران

جا خورده ( از یک اتفاق بد )
مثال :
He was badly shaken after the attack
او بعد از حمله بدجور جا خورد
تکیده
شوکه شده
تحت تاثیر قرار دادن
ترسیده، وحشت زده و یا ناراحت ( به خاطر اتفاقات بدی که برای یک نفر افتاده است. )

با کلمه waved مترادف است تکان دادهم می شود
scared, frightened, troubled
هراسیده،
وحشت زده،
دهشت زده،
سراسیمه،
زَهره ( زَهله ) تَرک شده!

آشفته، شکننده، ترسیده

بپرس