shake things up

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
- تغییر اساسی ایجاد کردن
- اوضاع را به هم زدن ( برای بهتر شدن )
- تنوع دادن / تحول ایجاد کردن
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – تغییر ) :**
...
[مشاهده متن کامل]

به معنای ایجاد تغییر بزرگ یا غیرمنتظره در یک وضعیت برای بهتر شدن یا تازه شدن.
مثال: The company decided to shake things up by hiring new managers.
شرکت تصمیم گرفت با استخدام مدیران جدید اوضاع را تغییر بدهد.
2. ** ( اجتماعی/فرهنگی – استعاری ) :**
برای اشاره به تغییر در روال عادی یا سنتی، معمولاً برای ایجاد هیجان یا نوآوری.
مثال: Let’s shake things up and try something different tonight.
بیایید امشب یه تکونی به اوضاع بدیم و چیز متفاوتی امتحان کنیم.
3. ** ( انتقادی – مثبت یا منفی ) :**
گاهی به معنای برهم زدن نظم موجود، چه برای اصلاح و چه برای ایجاد آشوب.
مثال: His speech really shook things up in the community.
سخنرانی اش واقعاً اوضاع جامعه را تکان داد.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
stir things up – disrupt – revolutionize – revamp – overhaul – make waves

�تغییر اساسی� به معنای ایجاد تغییرات، اغلب تغییرات قابل توجه، در یک موقعیت، روال یا سیستم، با هدف ایجاد وضعیتی پویاتر یا بهبود یافته است.