set out

/ˈsetˈaʊt//setaʊt/

معنی: شروع بکار کردن
معانی دیگر: 1- محدود کردن، کرانیابی کردن 2- نقشه کشیدن، طرح (باغ یا ساختمان و غیره را) تهیه کردن 3- به نمایش گذاشتن، عازم شدن، تنظیم، محدود کردن

جمله های نمونه

1. The Council has set out a timetable for returning to civilian rule.
[ترجمه گوگل]شورا یک جدول زمانی برای بازگشت به حاکمیت غیرنظامی تعیین کرده است
[ترجمه ترگمان]این شورا یک برنامه زمانی برای بازگشت به قانون مدنی تعیین کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She set out the company's aims and objectives in her speech.
[ترجمه ahmad fallah] او اهداف و نیات شرکت را در سخنرانی خود مشخص کرد.
|
[ترجمه م.محمودی] او نیّات و اهداف شرکت را در سخرانی اش اعلام کرد.
|
[ترجمه گوگل]او در سخنرانی خود اهداف و اهداف شرکت را بیان کرد
[ترجمه ترگمان]اهداف و اهداف شرکت را در سخنرانی خود مشخص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Jones had set out to intimidate and dominate Paul.
[ترجمه گوگل]جونز قصد داشت پل را بترساند و بر آن تسلط یابد
[ترجمه ترگمان]جونز برای ترساندن و تسلط بر پل آماده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's no easy job to set out in business.
[ترجمه گوگل]شروع کار آسانی نیست
[ترجمه ترگمان]کار ساده ای نیست که در کار و کاسبی راه بیفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The market was full of brightly coloured vegetables set out on stalls.
[ترجمه زاهد] بازار پر از سبزی های ترو تازه بود در جایگاهای ویژه به نمایش گذاشته شده بود
|
[ترجمه گوگل]بازار پر از سبزی های رنگارنگ بود که روی غرفه ها چیده شده بودند
[ترجمه ترگمان]بازار پر از سبزیجات رنگارنگ بود که روی stalls نصب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We set out to determine exactly what happened that night.
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم که دقیقاً آن شب چه اتفاقی افتاد
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم دقیقا مشخص کنیم که اون شب دقیقا چه اتفاقی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Romans set out to civilize the Ancient Britons.
[ترجمه گوگل]رومی ها برای متمدن ساختن بریتانیای باستان اقدام کردند
[ترجمه ترگمان]رومیان برای متمدن کردن انگلیسی های کهنه عازم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fishermen set out at sunset for a night's fishing.
[ترجمه گوگل]ماهیگیران هنگام غروب آفتاب برای ماهیگیری شبانه راهی شدند
[ترجمه ترگمان]ماهیگیران برای ماهیگیری شبانه در غروب آفتاب غروب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The iceboat set out to chop a hole in the ice.
[ترجمه گوگل]قایق یخی راه افتاد تا سوراخی در یخ کند
[ترجمه ترگمان]The بیرون رفتند تا سوراخی در یخ ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We have accomplished all we set out to do.
[ترجمه گوگل]ما تمام آنچه را که قرار بود انجام دهیم، انجام داده ایم
[ترجمه ترگمان]ما تمام کارهایی رو انجام دادیم که باید انجام بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When they set out they were well prepared.
[ترجمه گوگل]وقتی به راه افتادند به خوبی آماده بودند
[ترجمه ترگمان]وقتی به راه افتادند، همه آماده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The expedition set out for the upper reaches of the Amazon.
[ترجمه گوگل]اکسپدیشن به سمت بالادست آمازون حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]این سفر به سوی مناطق بالایی آمازون حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was judged better to set out at once.
[ترجمه گوگل]بهتر بود به یکباره حرکت کنیم
[ترجمه ترگمان]صلاح در این بود که فورا دست به کار شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He set out his objections to the plan.
[ترجمه گوگل]او ایرادات خود را به این طرح بیان کرد
[ترجمه ترگمان]او مخالفت خود را با این برنامه آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He then set out for Virginia for what he vainly hoped would be a peaceful retirement.
[ترجمه گوگل]او سپس برای چیزی که بیهوده امیدوار بود یک بازنشستگی مسالمت آمیز باشد عازم ویرجینیا شد
[ترجمه ترگمان]سپس به سوی ویرجینیا روانه شد و آنچه بی هوده امید داشت بازنشستگی آرام و آرام خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شروع بکار کردن (فعل)
debut, set out, do up

انگلیسی به انگلیسی

• begin to pursue a certain goal or direction; undertake, attempt; begin a journey; lay out in a systematical fashion, arrange; plant; display for sale or exhibition

پیشنهاد کاربران

در نظر داشتن
مطرح شدن
set sth out
( formal set sth forth )
to give the details of something or to explain it in a clear, organized way, especially in writing
بیان کردن جزئیات چیزی یا توضیح دادن آن به شیوه ای روشن و سازمان یافته، به ویژه به صورت نوشتاری
...
[مشاهده متن کامل]

set out plans/goals/proposals
Your contract will set out the terms and conditions of your employment.
Ms Hewitt defended the timetable for repairs set out by the company.
The board has set out its goals/plans/proposals for the coming year.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/set-out
با جزئیات بیان کردن
عزیمت/حرکت
set out
phrasal verb of set
1. begin a journey.
"we set out from New York on Friday for Egypt"
aim or intend to do something.
"she drew up a plan of what her organization should set out to achieve"
...
[مشاهده متن کامل]

2. arrange or display something in a particular order or position.
"they had a picnic by the river where there was a jetty and rustic tables and chairs set out"
present information or ideas in a well - ordered way in writing or speech.
"this chapter sets out the debate surrounding pluralism"
Instagram: @504_Essential_Word

انتخاب کردن
در صدد
تشریح کردن موضع مثلا
مرتب کردن، چیدن، گذاشتن
تدوین کردن، تنظیم کردن، تهیه کردن، تصویب کردن
the results are set out in next page table
نتایج، در جدول صفحه بعد آورده شده است.
راه افتادن ؛ شروع کردن ( با هدف )
# They set out before dawn
# He set out on the long walk home
# She set out to break the world record
# They set out to discover a cure for cancer
Set out: تنظیم کردن ، چیدن یک برنامه
Arrange a plan , adjust
پا نهادن در کاری
وارد عمل شدن
مندرج کردن
He set out to write a short book on taxation
با هدفی کاری را شروع کردن. اقدام کردن
راه افتادن، قدم در مسیر کاری نهادن
درست کردن
عزم خود را جزم کردن
ارائه دادن
معلوم کردن. تبیین کردن. نشان دادن. ارائه دادن. سفر و غیره شروع کردن
عازم سفر شدن
طرح ریختن. برنامه ریزی کردن
مشخص کردن. تبیین کردن. معلوم کردن. . .
1. رهسپار سفری شدن
2. طرح ریختن ( برای انجام کاری )
3. تبیین کردن موضوعی ( در نوشته یا سخنرانی )
حقوق: تهیه کردن
منعکس کردن عزم کسی
ترتیب سفر دادن ( معمولا برای سفرهای بلند مدت ) ، شروع کاری با هدف مشخص، شرح دادن دقیق با جزئیات
درصدد برآمدن، قصد کردن، سعی کردن
معین کردن
( با ایده/قصد/نیت مشخص ) شروع به انجام کاری کردن
عازم شدن، عزم کردن
معلوم کردن ( هدف، برنامه ) - در نظر داشتن
مقرر داشتن
1 - شروع به کار کردن ( به منظور دستیابی به یک هدف خاصی ) 2 - شروع کردن یک مسافرت 3 - شرح دادن ( با جزئیات کامل و معمولا بصورت نوشتاری ) 4 - قرار دادن، گذاشتن ( چیزی در جایی که دیده و استفاده شود )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس