set one's teeth on edge
1- (در اثر خوردن چیز ترش و غیره) دندان را کند کردن، کند شدن دندان 2- به حالت چندش درآوردن (مثلا با کشیدن ناخن روی تخته ی سیاه) 3- برانگیختن، ناراحت کردن، آزردن، 1- دندان های کسی را کند کردن، 2- (بسیار) ناراحت کردن، رنجه داشتن
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
( سر و صدای زیاد ) اعصاب و روان را بهم ریختن، اعصاب نذاشتن، روانی کردن
. That DJ's voice really sets my teeth on edge
( در اثر صداهایی مثلاً کشیدن ناخن روی در ) عصبی و مور مور شدن و دندان بهم فشردن
( در اثر صداهایی مثلاً کشیدن ناخن روی در ) عصبی و مور مور شدن و دندان بهم فشردن
اعصاب کسی را خورد کردن
مور مور شدن