set one's face
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
🔸 معادل فارسی:
- مصمم شدن / عزم خود را جزم کردن
- روی چیزی ایستادن / مخالفت سرسختانه نشان دادن
- چهره را به سمت چیزی گرفتن ( در معنای ادبی )
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( ادبی – استعاری ) :**
به معنای نشان دادن عزم و اراده ی قوی در برابر چیزی، معمولاً با حالت جدی یا مخالفت.
مثال: He set his face against injustice.
او چهره اش را علیه بی عدالتی مصمم کرد.
2. ** ( محاوره ای – روزمره ) :**
گاهی به معنای تصمیم قاطع برای انجام یا مقابله با چیزی.
مثال: She set her face to finish the project.
او مصمم شد پروژه را تمام کند.
3. ** ( کتاب مقدس/ادبیات قدیمی ) :**
در متون مذهبی یا ادبی قدیمی، set one’s face به معنای جهت دادن چهره یا اراده به سمت هدفی خاص است.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
determine – resolve – oppose firmly – stand against – fix one’s mind
- مصمم شدن / عزم خود را جزم کردن
- روی چیزی ایستادن / مخالفت سرسختانه نشان دادن
- چهره را به سمت چیزی گرفتن ( در معنای ادبی )
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( ادبی – استعاری ) :**
به معنای نشان دادن عزم و اراده ی قوی در برابر چیزی، معمولاً با حالت جدی یا مخالفت.
مثال: He set his face against injustice.
او چهره اش را علیه بی عدالتی مصمم کرد.
2. ** ( محاوره ای – روزمره ) :**
گاهی به معنای تصمیم قاطع برای انجام یا مقابله با چیزی.
مثال: She set her face to finish the project.
او مصمم شد پروژه را تمام کند.
3. ** ( کتاب مقدس/ادبیات قدیمی ) :**
در متون مذهبی یا ادبی قدیمی، set one’s face به معنای جهت دادن چهره یا اراده به سمت هدفی خاص است.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
پافشاری کردن
مخالفت کردن
به مخالفت پرداختن
به مخالفت پرداختن