1. set down all the items in one column
همه ی اقلام را در یک ستون بنویس
2. set function
تابع مجموعه ای،تابع افزانه ای
3. set theory
دیدمان افزانه ها،نظریه ی مجموعه ها
4. set (or put or lay) store by
ارزش قایل بودن برای (چیزی)،اهمیت دادن
5. set (or put) one's house in order
سامان بخشیدن،سر و سامان دادن
6. set (or turn) loose
آزاد کردن (از اسارت یا تله یا گرفتاری و غیره)،رهایی بخشیدن
7. set a pattern for
الگو کردن برای،سرمشق شدن برای
8. set a trend
(گرایش یا مد جدیدی را) باب کردن،رواج دادن
9. set about
آغاز کردن،شروع کردن،پرداختن (به کاری)
10. set against
1- موازنه کردن،ترازبندی کردن 2- مقایسه کردن 3- دشمنی کردن (با کسی)
11. set an example
سرمشق (دیگران) شدن
12. set apart
1- جدا کردن،سوا کردن 2- (برای کاری) نگهداشتن،کنار گذاشتن
13. set aside
1- رجوع شود به: 2 set apart- رد کردن،مردود شمردن،کنار زدن 3- فسخ کردن،باطل کردن
14. set at naught
ناچیز شمردن،تحقیر کردن،به مبارزه طلبیدن
15. set back
1- (ساعت را) عقب کشیدن 2- پیشرفت را متوقف کردن،عقب انداختن
16. set down
1- قراردادن،کار گذاشتن 2- زمین گذاشتن 3- (هواپیما) نشاندن،فرود آوردن 4- نوشتن،ضبط کردن 5- وابسته دانستن (به چیزی)،نسبت دادن 6- (مقررات و غیره) برقرار کردن
17. set fire to
آتش زدن،دچار حریق کردن،سوزاندن
18. set foot (in a place)
گام نهادن در،قدم گذاشتن (در جایی)
19. set forth
1- چاپ کردن،منتشر کردن 2- گفتن،بیان کردن
20. set free
آزاد کردن،رها کردن،ول کردن
21. set in
1- آغاز کردن 2- (باد یا موج و غیره) به طرف ساحل وزیدن یا رفتن 3- گنجاندن (در متن یا جمله و غیره)،جاسازی کردن،(به بخش دیگر) دوختن
22. set in order
منظم و مرتب کردن،سامان بخشیدن
23. set off
1- آغاز کردن،شروع کردن 2- (در اثر مقایسه) نمایان کردن 3- خوب نشان دادن 4- ترکاندن،منفجر کردن
24. set on
1- (به حمله یا خشونت و غیره) ترغیب کردن،واداشتن،(سگ را) کیش کردن 2- حمله کردن
25. set on its ear
جنجال بر پا کردن،شلوغ پلوغ کردن،به هم ریختن
26. set one's cap for
(برای شوهری) در نظر گرفتن،به شکار شوهر (یا معشوق) رفتن
27. set one's face against
در مخالفت اصرار کردن،پافشاری کردن در برابر،لجاجت کردن
28. set one's heart at rest
خیال خود را راحت کردن،غصه نخوردن،از دلواپسی درآمدن
29. set one's heart on
(دایما) طلب کردن،از ته دل خواستن،واسرنگیدن
30. set one's mind on
به صرافت کاری افتادن،تصمیم (به کاری) گرفتن
31. set one's seal (to something)
1- مهر کردن 2- تایید کردن،تصدیق کردن
32. set one's sights for something
برای دستیابی به چیزی هدفگیری کردن
33. set one's teeth
عزم خود را جزم کردن،آماده ی درگیری شدن
34. set one's teeth on edge
1- (در اثر خوردن چیز ترش و غیره) دندان را کند کردن،کند شدن دندان 2- به حالت چندش درآوردن (مثلا با کشیدن ناخن روی تخته ی سیاه) 3- برانگیختن،ناراحت کردن،آزردن
35. set one's teeth on edge
1- دندان های کسی را کند کردن
36. set out
1- محدود کردن،کرانیابی کردن 2- نقشه کشیدن،طرح (باغ یا ساختمان و غیره را) تهیه کردن 3- به نمایش گذاشتن
37. set people at loggerheads
نفاق انداختن،میانه ی مردم را به هم زدن
38. set sail
1- (برای عزیمت) بادبان ها را گستردن 2- (سفر دریایی) آغاز کردن
39. set sail
(کشتی) حرکت کردن،بادبان گشودن
40. set someone straight about something
چیزی را برای کسی روشن و مبرهن کردن
41. set straight
در جریان گذاشتن،مطلع کردن،روشن کردن
42. set the fox to watch the goose
گوشت را دست گربه سپردن
43. set the pace
رهبری کردن،آهنگ حرکت (یا پیشرفت و غیره را) تعیین کردن،پیشاهنگ شدن،پیشگام شدن
44. set the scene for something
شرح دادن صحنه ای که در آن چیزی در شرف وقوع است،(برای چیزی) صحنه چینی کردن
45. set the seal on something
به اوج رساندن،به پایان رساندن
46. set the stage for something
زمینه را برای چیزی مهیا کردن،مقدمه ی چیزی بودن
47. set the tone for something
جو یا کیفیت چیزی را تعیین کردن،آهنگ چیزی را معین کردن
48. set the world on fire
با انجام کارهای درخشان معروف شدن
49. set to
1- آغاز کردن،شروع به کار کردن 2- شروع به جنگ کردن
50. set to music
(شعر و غیره را) دارای موسیقی کردن،به موسیقی درآوردن
51. set up
1- صاف نشاندن 2- فرازاندن،در جای بلند قرار دادن 3- به قدرت رساندن 4- خود را بزرگتر از واقعیت جلوه دادن 5 - (خیمه و غیره)افراشتن،کار گذاشتن 6- آغاز کردن 7- سرمایه دادن 8- شاد و خرم کردن،نشئه کردن 9- موفق کردن 10- موجب شدن 11- درموقعیت خطرناک قرار دادن
52. set up shop
دست به کاسبی زدن،مغازه باز کردن،دست به کار شدن
53. set upon
(با خشونت) حمله کردن به
54. a set of china dishes
یکدست ظرف چینی
55. a set of china dishes
یک دست ظرف چینی
56. a set of false teeth
یک دست دندان عاریه
57. a set of magazines
یک دوره مجله
58. a set speech
نطقی که از قبل تهیه شده است
59. a set wage
مزد ثابت
60. get set to run
آماده ی دویدن شدن
61. go set this trap for another bird
برو این دام بر مرغ دگر نه
62. he set his hat back on his poll
کلاهش را دوباره بر سر گذاشت.
63. he set out on a long journey
او به یک مسافرت طولانی رفت.
64. he set the precedent of giving tips here
او رسم انعام دادن را در اینجا متداول کرد.
65. i set a lot of store by honesty
برای درستی اهمیت زیادی قایلم.
66. index set
(ریاضی) مجموعه ی نمودگار،مجموعه ی اندیس
67. lincoln set the slaves free
لینکلن بردگان را آزاد کرد.
68. null set
مجموعه ی خالی،گروهه ی تهی
69. rustam set spurs to his horse
رستم به اسبش مهمیز زد.
70. she set the dog on the strangers
سگ را به غریبه ها کیش کرد.