serving

/ˈsɝːvɪŋ//ˈsɜːvɪŋ/

(خوراک) پرس، وعده، حصه، وابسته به کشیدن خوراک، وابسته به خوراک دادن، خدمت (کردن)، زاوری، پرس

جمله های نمونه

1. a serving dish
بشقابی که در آن خوراک می دهند

2. before serving the ball, she bounced it once
پیش از زدن توپ یکبار آن را ورجهانید.

3. a curtain serving as the division between the kitchen and the living room
پرده ای به عنوان پاراوان بین آشپزخانه و اتاق نهارخوری

4. ice the champagne before serving
قبل از نوشیدن (بطری) شامپاین را در یخ بگذارید.

5. he was more interested in serving the mighty than the poor
او بیشتر علاقمند بود که به توانگران کمک کند تا به مسکینان

6. paryer is no other than serving mankind. . .
عبادت به جز خدمت خلق نیست. . .

7. he finished his food and ordered another serving
خوراک خود را تمام کرد و یک پرس دیگر سفارش داد.

8. i had a cup of tea and a large serving of cake
یک فنجان چای و یک تکه ی بزرگ کیک خوردم.

9. The number of prisoners serving life sentences has fallen.
[ترجمه گوگل]تعداد زندانیان حبس ابد کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]تعداد زندانیانی که به حبس ابد محکوم شده اند کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was released on parole after serving two years.
[ترجمه گوگل]او پس از دو سال حبس به صورت مشروط آزاد شد
[ترجمه ترگمان]او پس از دو سال خدمت در آزادی مشروط آزاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Prison order is rendered unstable by young inmates serving short sentences.
[ترجمه گوگل]حکم زندان توسط زندانیان جوانی که در حال گذراندن دوره های کوتاه مدت هستند، بی ثبات می شود
[ترجمه ترگمان]حکم زندان توسط زندانیان جوان که محکومیت کوتاهی را سرو می کنند، ناپایدار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This room has a dual purpose, serving as both a study and a dining room.
[ترجمه گوگل]این اتاق دو منظوره است و هم به عنوان اتاق مطالعه و هم به عنوان اتاق غذاخوری عمل می کند
[ترجمه ترگمان]این اتاق یک هدف دوگانه دارد که به عنوان یک اتاق مطالعه و هم یک اتاق ناهار خوری خدمت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was a serving spoon missing when Nina put the silverware back in its box.
[ترجمه گوگل]وقتی نینا ظروف نقره را در جعبه اش گذاشت، یک قاشق غذاخوری گم شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی نی نی کارد و چنگال نقره را در جعبه گذاشت، قاشق و چنگال را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is always a pleasure serving you.
[ترجمه علی] لذت میبرم از خدمت به شما همیشه
|
[ترجمه گوگل]خدمت به شما همیشه باعث خوشحالی است
[ترجمه ترگمان] همیشه از خدمت کردن به تو لذت می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was released from prison after serving two years of a five-year sentence.
[ترجمه گوگل]او پس از گذراندن دو سال حبس پنج ساله از زندان آزاد شد
[ترجمه ترگمان]او پس از دو سال محکومیت پنج ساله از زندان آزاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was released from prison after serving a sentence of five years.
[ترجمه گوگل]وی پس از گذراندن محکومیت پنج ساله از زندان آزاد شد
[ترجمه ترگمان]او پس از محکومیت پنج سال زندان از زندان آزاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Shake the drink before serving it to froth it up.
[ترجمه گوگل]قبل از سرو نوشیدنی را تکان دهید تا کف کند
[ترجمه ترگمان]قبل از این که سرو صدا کند، بنوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• single portion of food; act of presenting, act of offering
of that which serves or provides a service
a serving is an amount of food given to one person at a meal.
a serving spoon or dish is used for serving food.

پیشنهاد کاربران

واژه زیبای serving و تفاوت آن با portion وhelping چیست؟
1 - serving - وعده، نفر ( منظور غذای یک نفر است که ما نفر استفاده می کنیم ) ،
عبارت از مقدار مشخص غذا - دارو - مکمل بدنسازی که به صورت معمول در طب و تغذیه برای یک نفر در نظر گرفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

This recipe makes enough for four servings
رسیپی برای 4 نفر کافیه
The quantities given in the recipe should be enough for four servings
مقادیر گفته شده در رسیپی برای 4 نفر کافیه
مقادیر گفته شده در رسیپی برای 4 وعده کافیه
2 - helping - غذا به اندازه یک نفر،
حجمی از غذا که توسط یک فرد و یکباره برای خوردن انتخاب می شود ( توسط خود فردیا سر آشپز )
a small/large helping of pasta
پاستا به اندازه یک آدم بزرگ یا کوچک
He took another helping of dessert
او دوباره از دسر به اندازه یک نفر کشید
3 - portion - همان پرس غذا،
مقداری که معمولا در رستوران ها و فروشگاهها به اندازه یک نفر بسته بندی شده یا سرو می شود.
The portions are very generous in this restaurant
در این رستوران پرس غذاها پر و پیمان ( دست و دلبازانه ) است.
4 - serving اگر صفت باشد به معنی " غذاخوری " است
Do you have a serving dish I can put this in?
ظرف غذاخوری داری توش بریزم؟

گذراندن ) دوره (
After serving his sentence, the ex - criminal decided to start a new, honest life.
پس از گذراندن دوره محکومیتش، مجرم سابق تصمیم گرفت زندگی جدید و صادقی را آغاز کند.
serving ( n ) ( sərvɪŋ ) =an amount of food for one person, e. g. This recipe will be enough for four servings.
serving
واحد غذا در مورد تجویز تنظیم رژیم غذایی - مثلا five serving of fruit or vegetable.
میزان و حجم غذا
شروع شدن بازی
before serving competition
اندازه وعده غذای است در مکمل و تغذیه ودارو
تنبیه کردن، اخطار دادن، زندانی کشیدن
I'm serving you with a yellow notice
گاهی به معنای "نفر" در دستور پخت
Broccoli mixed with minced meat and gorgonzola ( approximately 4 servings )
کلم بروکلی مخلوط با گوشت چرخ کرده و پنیر گورگونزولا
( تقریبا ٤ نفر )
آماده کردن و کشیدن غذا پس از پختن برای بردن سر میز یا سفره
خدمت کردن
یکی از معانی serving به معنی پرس یا وعده هست. کلمه portion هم به معنای پرس یا وعده هست.
مثلا یک بسته خوراکی از فروشگاه می خرید و می بینید که روی اون نوشته four serving
در اینجا متوجه میشوید که این بسته حاوی خوراکی به مقدار 4 وعده هست ( البته بر اساس میزانی که محققین علوم تغذیه محاسبه کردند )
...
[مشاهده متن کامل]

اما ممکنه شما با یک پرس سیر نشوید و یا اینکه اصلا این یک پرس برای شما زیاد باشه. در اینجا شما از portion استفاده می کنید. یعنی یک پرس خوراکی که برای یک وعده شما کافی است.
به طور کلی portion به این معناست که چه مقدار غذایی در یک وعده برای خوردن انتخاب می کنید و serving اندازه وعده غذایی است که در برچسب اطلاعات غذایی یا برچسب مواد غذایی یک محصول ذکر شده است.

یاور
مثل self - serving که میشه خودیاوری
حبس
پُرس غذا
ارائه ی خدمات
serving ( ورزش )
واژه مصوب: زهبان
تعریف: پوششی که برای جلوگیری از سایش و رفتگی زه در سوفارگاه به دور آن می پیچند
سپری کردن. . . ، گذراندن مدتی. . .
serving a part of sentence
خدمت رسانی
پرس وعده غذایی
عمل کردن
واحد : در زمینه رژیم های غذایی میتوانیم از واحد استفاده کنیم
مثلا دو واحد سبزیجات و سه واحد پروتءین
پُرس ، وعده
Have at least five servings of fruits or vegetables a day
. حداقل پنج وعده میوه و سبزیجات در روز باید بخورید 🍽🍽🍽🍽
1 - پُرسِ غذا.
2 - وعده غذایی برای یک نفر.
خدمت رسانی
در سرویس بودن

۱یک پرس غذا به اندازه یک نفر
۲در حال سرو کرون
به کار رفتن

1 - خدمت
2 - یک وعده یه یک پرس خوراک

در حال خدمت رسانی
در والیبال
سرویس زدن
وعده ی غذایی
سهم
به معنی کشیدن دوره حبس
پرس غدا
به کار رفته
در خدمت کسی بودن
. My name is Carl and I'll be serving you today
پرس غذا
یک وعده یه یک پرس خوراک
انجام خدمات
پذیرایی کردن
زدن توپ دربازی
سرو کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس