servant

/ˈsɜːrvənt//ˈsɜːvənt/

معنی: فراش، خدمتکار، پیشخدمت، بنده، مستخدم، نوکر، خادم، پایکار، چاکری
معانی دیگر: زاور، بستک، چاکر، مستخدم یا کارمند دولت (public servant هم می گویند)

جمله های نمونه

1. a servant must not enter the bedroom unbidden
نوکر نباید بدون اینکه او را صدا زده باشند وارد اتاق خواب شود.

2. the servant blundered and delivered the money at the wrong address
مستخدم اشتباه لپی کرد و پول ها را به آدرس عوضی تحویل داد.

3. the servant gave his master's message
نوکر پیام اربابش را رساند.

4. the servant is off today
امروز روز کار آن مستخدم نیست.

5. the servant turned out to be a thief
نوکر دزد از آب درآمد.

6. a grumbling servant
نوکر غرغرو

7. an indented servant
نوکر ملزم به خدمت (طبق قرارداد)

8. an indentured servant
نوکر ملزم به خدمت

9. the maid servant loitered so much along the way that she got home two hours late
کلفت آنقدر آهسته راه می رفت و سر راه مکث می کرد که دو ساعت دیر به منزل رسید.

10. he is a mere servant
او یک نوکر بیش نیست.

11. she advertised for a servant
او برای مستخدم (در روزنامه) آگهی کرد.

12. i have got a tame servant who keeps my house in order
نوکر سربراهی دارم که خانه ام را مرتب و منظم می کند.

13. the interval between master and servant
تفاوت میان ارباب و نوکر

14. they bundled away the pregnant servant to her village
کلفت آبستن را فورا به ده خود فرستادند.

15. either come to the capital as servant / or prepare for war
یا بیا پایتخت در خدمت / یا که آماده باش جنگانا

16. the evasive answers of a dishonest servant
پاسخ های گریز جویانه ی نوکر نادرست

17. the shameful jangle of the lady and her servant
مشاجره ی شرم آور خانم و کلفت او

18. he treated him more like a fellow than a servant
با او بیشتر مثل همقطار رفتار می کرد تا نوکر.

19. Why doesn't the servant come when I call?
[ترجمه گوگل]چرا وقتی زنگ میزنم بنده نمیاد؟
[ترجمه ترگمان]چرا وقتی زنگ می زنم، مستخدم آمد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The servant bowed the guests out as they left.
[ترجمه گوگل]خدمتکار مهمانان را که رفتند تعظیم کرد
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت اتاق را ترک کرد و بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The master left his money with a trusty servant.
[ترجمه گوگل]ارباب پولش را نزد یک خدمتکار معتمد گذاشت
[ترجمه ترگمان]ارباب پول خود را با یک خدمتکار قابل اعتماد تنها گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Ask the hour maid servant to clean the floor.
[ترجمه گوگل]از خدمتکار ساعتی بخواهید که زمین را تمیز کند
[ترجمه ترگمان]از یک ساعت دیگر از خدمتکار بخواه که کف اتاق را تمیز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. From the evidence the detective deduced that the servant had done it.
[ترجمه گوگل]از شواهد کارآگاه نتیجه گرفت که خدمتکار این کار را انجام داده است
[ترجمه ترگمان]بازرس نتیجه گرفت که خدمتکار این کار را کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Fire is a good servant but a bad master.
[ترجمه گوگل]آتش بنده خوبی است اما ارباب بدی
[ترجمه ترگمان]آتش خدمتکار خوبی است اما ارباب بدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Last year, a civil servant was imprisoned for leaking a document to the press.
[ترجمه گوگل]سال گذشته یک کارمند دولتی به دلیل افشای سندی به مطبوعات زندانی شد
[ترجمه ترگمان]سال گذشته، یک کارمند دولت به دلیل درز کردن یک سند به مطبوعات زندانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراش (اسم)
apparitor, bed, footman, mattress, servant, lackey, wife, sergeant-at-arms, guard of the ka'beh in mecca, lacquey

خدمتکار (اسم)
maid, maidservant, batman, servant, varlet, server, chambermaid, handmaid, fag, factotum, servitor

پیشخدمت (اسم)
servant, bellboy, waiter, office boy, pursuivant, caddie, caddy

بنده (اسم)
servant, slave, bondservant, vassal, thrall, helot, villein

مستخدم (اسم)
servant, retainer, concierge, employee, livery servant, serviceman, servitor

نوکر (اسم)
help, man, swain, footman, servant, lackey, valet, server, menial, flunkey, henchman, famulus, handyman, flunky, footboy, manservant, lacquey, servitor, slavey, yes-man

خادم (اسم)
servant, gillie, sexton, slave, ministrant

پایکار (اسم)
servant

چاکری (اسم)
servant

انگلیسی به انگلیسی

• one who is paid to perform duties for another (especially household chores); person who works for the government
a servant is someone who is employed to work in another person's house, for example as a cleaner or a gardener.

پیشنهاد کاربران

کلفت کسی که تو خانه های بزرگ مثل خانه های بزرگ خیلی بزرگ تمیز میکنه مثل خرید شستن ظرف غذا پختن تمیز کردن کابینت ها ویترین ها حمام و دستشویی تخت خواب کمد شستن لباس ها آب دادن به گل ها و شست حیاط پاک کردن
...
[مشاهده متن کامل]
شیشه ها نگهداری کودکان بردن و آوردن از مدرسه گفتن تکالیف درسی پارک بردن بعد هم باید بره تازه به خونه خودش هم رسیدگی کنه خیلی سخته

NOUN
چاکر
e. g.
You drove a hundred secret arrows into my heart.
Yet you ask why my skin has turned yellow.
You, who knows all about me, why feign ignorance?
Oh, I'm your slave, I am all devotion.
...
[مشاهده متن کامل]

I'm your servant.
در میان سینه ام صد تیر پنهانی زدی. 🎵🎼
باز می پرسی چرا زرد می باشد رنگ پوست. 🎵🎼
حال من می دانی و خود را به نادانی زدی. 🎵🎼
قربونت برم من. نوکرتم من. 🎵🎼
چاکرتم من. مخلصتم من. 🎵🎼

servant: مستخدم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : serve
✅️ اسم ( noun ) : servility / servant
✅️ صفت ( adjective ) : servile
✅️ قید ( adverb ) : _
خدمتگزار
بنده
خدمتکار، می تواند برای مرد و زن، هر دو به کار رود.
خدمتکار مرد
نوکر
I am not your servant
نوکرتون که نیستم
https://worldfolklore. net/index. php/2020/10/18/the - three - little - men - in - the - woods/
شهروند
مردم کشور
نوکر، خدمتکار
کارمند دولت
You were just a servant
� You had no right intellect, not a heart to keep you in love
تو فقط یه خدمت کار بودی
نه عقل درست حسابی داشتی نه دل برای عشق نگه داشتن
What do you think of the lady woman with those thoughts with my love
� Console this customer
تو زن خدمتکار رو چه به اون افکارها با عشقم
به این مشتری قانع باش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس