serious

/ˈsɪriəs//ˈsɪərɪəs/

معنی: فکور، جدی، سخت، مهم، فربه، سنگین، خطر ناک، وخیم، خطیر
معانی دیگر: بی شوخی، گرانبار، درباره ی چیزهای مهم و جدی، جانفرسا

جمله های نمونه

1. serious poetry leavened with wit
شعری جدی که شوخ طبعی آن را تعدیل کرده است

2. serious problems assailed him from every direction
مسائل جدی از هر سو به او روی آوردند.

3. a serious derogation of his prestige
کاهش جدی اعتبار او

4. a serious illness
یک بیماری وخیم

5. a serious illness ruined his chances of promotion
یک بیماری سخت شانس ارتقای رتبه ی او را از میان برد.

6. a serious infraction
تخلف شدید

7. a serious man
یک مرد جدی

8. a serious novel
یک رمان درباره ی امور مهم

9. a serious problem
یک مسئله ی خطیر

10. a serious wound
یک زخم خطرناک

11. a very serious matter
چیزی بسیار جدی

12. he takes serious interest in the theater
او علاقه ی جدی به تئاتر دارد.

13. i have serious doubts about her honesty
در صداقت او جدا شک دارم.

14. it sounds serious
به نظر می رسد که جدی است.

15. she was serious almost to excess
او بیش از حد جدی بود.

16. the more serious infections of childhood
بیماری های عفونی جدی تر دوران کودکی

17. blindness is a serious handicap
نابینایی معلولیت مهمی است.

18. carjacking is a serious crime
اتومبیل ربایی جرم بزرگی است.

19. disobedience can have serious consequences for a soldier
تمرد می تواند برای یک سرباز عواقب وخیمی دربرداشته باشد.

20. his illness was serious
بیماری او وخیم بود.

21. murder is a serious crime
آدمکشی جرم بزرگی است.

22. this is a serious affront to our nation
این توهینی جدی به ملت ماست.

23. child molestation is a serious crime
تجاوز جنسی به کودکان یک جنایت بزرگ است.

24. cigaret smoking is a serious health hazard
سیگار کشیدن برای سلامتی خطری جدی است.

25. drunk driving is a serious offense
رانندگی هنگام مستی یک تخلف جدی است.

26. her answer to my serious questions seemed too pat
پاسخ های او به پرسش های جدی من تند و سرسری به نظر می آمد.

27. his hurt was not serious
زخم او وخیم نبود.

28. his retirement was a serious loss to the company
باز نشستگی او ضربه ی بزرگی بود که به شرکت وارد آمد.

29. to put on a serious front
قیافه جدی به خود گرفتن

30. he gave flippant answers to our serious questions
او به پرسش های جدی ما با تمسخر جواب داد.

31. my mother was speaking in a serious vein
مادرم با حالتی جدی حرف می زد.

32. she fell but her injuries were not serious
او افتاد ولی صدمات وارده به وی وخیم نبود.

33. their verbal skirmish was the prelude to serious peace negotiations
جنگ لفظی آنها مقدمه ی مذاکرات جدی صلح بود.

34. there is no room for quibble; this is a serious matter
جای خرده گیری بی مورد نیست ; این مطلب بسیار مهمی است.

مترادف ها

فکور (صفت)
able-minded, wise, sage, serious, ruminant

جدی (صفت)
rigid, serious, acting, energetic, earnest, solemn, drastic, grand, stickler, uncanny, bona fide, demure, sedate, sobersided

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

مهم (صفت)
serious, main, principal, great, important, significant, earnest, all-important, fateful, substantial, grave, weighty, consequential, considerable, momentous, earthshaking, epochal, newsworthy, overriding, significative

فربه (صفت)
hard, serious, strong, fat, heavy, pursy, plump, beefy, corpulent, tubby, obese, fleshy

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

خطر ناک (صفت)
serious, parlous, disastrous, calamitous, grave, perilous, dangerous, hazardous, herculean, malignant, jeopardous, venturesome, venturous

وخیم (صفت)
serious, critical, fatal, dire, crucial, tense, sthenic

خطیر (صفت)
serious, great, important, dangerous, hazardous, momentous, esteemed

تخصصی

[فوتبال] سخت-جدی

انگلیسی به انگلیسی

• solemn, grave; acute, critical; important, requiring much consideration; humorless, grim
serious problems or situations are very bad and cause people to be worried.
serious matters are important enough to deserve careful consideration.
when important matters are dealt with in a serious way, they are given a lot of thought or consideration because they are important or difficult to understand.
if you are serious about something, you are sincere about it, and not joking.
serious people are thoughtful, quiet, and slightly humourless.

پیشنهاد کاربران

گرانمایه، گران قدر، محترم، ارجمند
( لغت serious در مورد صفت انسان، شامل این معنای هم می شود )
He is pretty serious
می تونه جدی یا سخت کوش هم معنا بده. کسی که کار رو با جدیت دنبال میکنه.
جدی
مثال: This is a serious matter that requires immediate attention.
این یک مسئله جدی است که نیاز به توجه فوری دارد.
غیر از معانی گفته شده "شدید"یا "تشدید شده"هم معنی میده
serious: جدی
یکی از معانی آن: خطرناک یا بد ( معنی اول آکسفورد )
مثال:
Serious organized crime
سازمانهای تبهکار خطر ناک. یا
جرائم سازمان یافته خطرناک
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : seriousness
✅️ صفت ( adjective ) : serious
✅️ قید ( adverb ) : seriously
Strict=harsh=serious=severe
به معنی سخت و شدید
گرانمایه، گرانسنگ، گرانبار، پرمایه
پر و پا قرص
فجیع
فاجعه بار
مثال: رویداد فاجعه بار
پرمایه، گرانمایه، گران سنگ
to be serious about sth
در قبال چیزی تعهد داشتن
در رابطه با چیزی مصمّم بودن
Serious, quiet & kind man
مهم / قابل توجه / بااهمیت / خطیر / پراهمیت / برخوردار از اهمیت / اثرگذار
important / significant /consequential /of consequence / momentous
قاطع
یه معنای جدی
مثال:
why so serious
چرا اینقدر جدی
grave=very serious
به معنی جدی و مهم است
من هم در کانون زبان این کلمه رو داشتم و توضیحات هم مثل توضیحات کتاب است
ممنون
جدی و خطرناک
Dangerous
Make you worried
بسیار جدی و خطرناک
ممنون میشم لایک کنید و نوشته ها مو دنبال کنید فقط کافیه رو اسمم ( زهرا آذرمی ) کلیک کنید با تشکر
شدت
جدی ، خطرناک ، حاد 🚴🏻‍♀️
smoking has become a serious problem in a lot of schools
سیگار کشیدن در بسیاری از مدارس به یک مشکل حاد تبدیل شده است
پرمایه
جدی، مهم
خطرناک، سخت
Difficult state
Very bad dangerous; making you worried and afraid
بیشتر به معنی جدی بکار میره.
Dangerous

مصمم
یکی اومده گفته مسمم!! همه تا ته اشتباه نوشتن، اساتید ترجمه مصمم با ص هست
So danguores and make your feel afraid
Certain
جدی مربوط به بیماری یا چیز های دیگر
Very bad; dangerous; making you morried and afraid
در فارسی به معنی:جدی
در انگلیسی به معنی very bad dangerous making you worried and afraid
سخت. جدی . سرد. خشک. مقاوم. جدی. بدون شوخی و خنده. مسمم. تا حدی معنی خشن رو میده . سنگین. سخت کوش و پر تلاش.
Very bad.
خیلی بد.
Making you worried and afraid.
ساختن تو بدون نگرانی و ترس.
...
[مشاهده متن کامل]

درکل برای یک فرد جدی و سخت کوش و یا کار مهم و بدون شوخی استفاده میشه .
اگه معنی بهتر و کامل تری پیدا کردم میفرستم.

متضاد:funny
عالی و درجه یک
Very good and expensive
Serious معنی مهم ، جدی و خطرناک رو میده .
وهمون توضیحی که m. h دادن . مرسی
این توضیح در کتاب کانون زبان ایران بهش اشاره شده
Very bad; dangerous; making you worried and afraid
جدی ، سخت کوش
با اهمیت
خطر ناک
جدی بودن
very bad , dangerous, making you worried and afraid
جدی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٧)

بپرس