serenity

/səˈrenəti//sɪˈrenɪti/

معنی: ارامش، بی سر و صدایی، متانت، صفاء، صافی، وقار
معانی دیگر: آرامی، (آسمان یا آب) صافی، بی ابری، (انسان) متانت، بزرگواری، آراستگی، آرامش، راحتی، صفا

جمله های نمونه

1. Her face had an expression of absolute serenity.
[ترجمه مریم] به معنای فرمانروای ماه
|
[ترجمه گوگل]چهره اش نشانی از آرامش مطلق داشت
[ترجمه ترگمان]چهره اش حالتی حاکی از صفای مطلق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He thought of her serenity as a foil for his intemperance.
[ترجمه گوگل]او آرامش او را به مثابه ورقه‌ای برای بی‌خودی‌اش می‌پنداشت
[ترجمه ترگمان]به آرامش خاطر خود، به عنوان یک فویل، به خاطر افراط در intemperance، اندیشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I admired her serenity in the midst of so much chaos.
[ترجمه گوگل]من آرامش او را در میان هرج و مرج بسیار تحسین کردم
[ترجمه ترگمان]من آرامش او را در میان این همه هرج و مرج تحسین می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had a wonderful feeling of peace and serenity when I saw my husband.
[ترجمه گوگل]وقتی شوهرم را دیدم احساس آرامش و آرامش فوق العاده ای داشتم
[ترجمه ترگمان]هنگامی که شوهرم را دیدم احساس آرامش و آرامش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She escaped to the comparative serenity of the kitchen.
[ترجمه گوگل]او به آرامش نسبی آشپزخانه فرار کرد
[ترجمه ترگمان]با آرامش نسبی آشپزخانه فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was able to face death with serenity.
[ترجمه گوگل]او توانست با آرامش با مرگ روبرو شود
[ترجمه ترگمان]او می توانست با آرامش به مرگ روبرو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The hotel offers a haven of peace and serenity away from the bustle of the city.
[ترجمه گوگل]این هتل به دور از شلوغی شهر، پناهگاهی از آرامش و آرامش را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این هتل پناهگاهی برای آرامش و صفای شهر فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was their serenity which galled her most.
[ترجمه گوگل]این آرامش آنها بود که او را بیشتر آزار می داد
[ترجمه ترگمان]It بود که بیش از همه عذابش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The explosion of bombs rent the serenity.
[ترجمه گوگل]انفجار بمب ها آرامش را اجاره می کند
[ترجمه ترگمان]انفجار بمب سکوت را می شکافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She has a Madonna - like serenity.
[ترجمه گوگل]او یک مدونا دارد - مانند آرامش
[ترجمه ترگمان] اون یه آرامش مثل \"مدونا\" داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. God grant me the serenity to accept the things i can't change,the courage to change the things i can and the wisdom to make difference between them. Robert H. Schuller
[ترجمه گوگل]خدایا به من آرامشی عطا کن تا بپذیرم چیزهایی را که نمی توانم تغییر دهم، شهامتی عطا کن تا چیزهایی را که می توانم تغییر دهم و خردی عطا کن تا بین آنها تفاوت ایجاد کنم رابرت اچ شولر
[ترجمه ترگمان]خدا این آرامش را به من ارزانی دارد که چیزهایی را که نمی توانم عوض کنم بپذیرم، شجاعت برای تغییر دادن چیزهایی که می توانم و خرد کردن تفاوت میان آن ها \"رابرت H\" Schuller
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Oglethorpe turned into his dwelling the picture of serenity.
[ترجمه گوگل]اوگلتورپ تصویر آرامش را به خانه خود تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]به بیت با شور و شوق به تصویر آرامش و آرامش تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some related moments of surpassing joy or a serenity for which they could not rationally account.
[ترجمه گوگل]برخی از لحظات مربوط به شادی فراتر از حد یا آرامشی که نمی‌توانستند آن‌ها را منطقی توضیح دهند
[ترجمه ترگمان]برخی لحظات مربوط به لذت از شادی یا آرامشی را که به خاطر آن نمی توانستند حساب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her face, though sad, still evoked a feeling of serenity.
[ترجمه گوگل]چهره اش اگرچه غمگین بود، اما احساس آرامش را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]چهره اش، هرچند غمگین بود، هنوز احساس آرامش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is a veteran of numerous firefights and narrow escapes who has shown notable serenity throughout the siege.
[ترجمه گوگل]او کهنه‌کار آتش‌بازی‌های متعدد و فرارهای باریک است که در طول محاصره آرامش قابل توجهی از خود نشان داده است
[ترجمه ترگمان]او یک سرباز قدیمی از firefights متعدد و فرارهای باریک است که آرامش قابل توجهی را در طول محاصره نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارامش (اسم)
composure, peace, calm, quiet, solace, calmness, silence, pacification, equilibrium, repose, lull, quietness, tranquility, serenity, placidity, quietude, taciturnity

بی سر و صدایی (اسم)
calm, serenity

متانت (اسم)
equanimity, constancy, calmness, sobriety, serenity, placidity, firmness, self-possession

صفاء (اسم)
ingenuity, serenity, placidity, candor, purity, delectation

صافی (اسم)
filter, gloss, clearance, serenity, purity, smoothness, strainer, colander, leach, limpidity, scumble

وقار (اسم)
gravity, elegance, dignity, solemnity, poise, serenity, solemnization

انگلیسی به انگلیسی

• tranquility, peacefulness, quietness; clearness, cloudlessness; royal quality, supremacy

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The state of being calm, peaceful, and untroubled 🧘‍♂️
🔍 مترادف: Tranquility
✅ مثال: After the long hike, she enjoyed the serenity of the mountaintop at sunset.
آرامش، رصایت
سکوت، بی سروصدایی
صاف و زلال بودن آب
صاف بودن آسمان
آرامش، آرامی، متانت
بزرگواری
ارامش، بی سر و صدایی، متانت، وقار. آرامی
مثال:
"How do you maintain that serenity and peace?" He replied
او پاسخ داد: تو چطوری آن آرامش و متانب و صلح و صفا را حفظ می کنی؟
رضایت. خشنودی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : serenity
✅️ صفت ( adjective ) : serene
✅️ قید ( adverb ) : serenely
وارستگی، آرامش درونی
آرامش , متانت
# She was able to face death with serenity
# Her face had an expression of absolute serenity
# I admired his serenity in the midst of so much chaos
ارامش
صاف و ساده بودن
( Noun ) آرامش - بی سر و صدایی calm - peacefulness
What's the best thing about here ?
Serenity of here
با آرامش
به نقل از هزاره:
آرامش؛ سکوت؛ صفا؛
[آسمان] صافی، صاف بودن
جمعیت خاطر
جسارت همراه با تقوا
مربی زندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس