separated


معنی: مهجور، علیحده

جمله های نمونه

1. she separated the bigger apples and put them in her own basket
او سیب های درشت تر را سوا کرد و در سبد خویش قرار داد.

2. they separated from the liberal party
آنها از حزب لیبرال انشعاب کردند.

3. he was separated from the army with the rank of captain
با درجه ی سروانی از ارتش منفصل شد.

4. a low screen separated his bed from that of the other patient
دیواره ی کوتاهی بستر او را از بستر بیمار دیگر جدا می کرد.

5. a tall hedge separated our field from the vineyard
یک پرچین بلند کشتزار ما را از تاکستان جدا می کرد.

6. his shoulder was separated
(استخوان) شانه ی او در رفت.

7. the children were separated into smaller groups
بچه ها به گروه های کوچکتر بخش شده بودند.

8. this patient should be separated from the others
این بیمار را باید از دیگران مجزا کرد.

9. two countries that are separated by a barrier
دو کشوری که تنفر و عدم اعتماد موجب جدایی آنها شده است

10. ahmad and his wife are separated
احمد و زنش از هم جدا شده اند.

11. i riddled the charcoal and separated its dust
زغال را سرند کردم و خاکه ی آن را جدا کردم.

12. nothing could assuage the pain of being separated from her
هیچ چیز درد فراق او را تسکین نمی داد.

13. in the last few weeks seventy employees have been separated from the firm
در چند هفته ی اخیر هفتاد کارمند از موسسه برکنار شده اند.

14. With this, the two companions wordlessly separated.
[ترجمه گوگل]با این کار دو صحابی بی کلام از هم جدا شدند
[ترجمه ترگمان]دو نفر با هم از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We met at the wrong time, but separated at the right time. The most urgent is to take the most beautiful scenery, the deepest wound was the most real emotions.
[ترجمه گوگل]ما در زمان نامناسبی همدیگر را دیدیم، اما در زمان مناسب از هم جدا شدیم ضروری ترین کار گرفتن زیباترین مناظر است، عمیق ترین زخم واقعی ترین احساسات بود
[ترجمه ترگمان]ما در زمان نامناسبی ملاقات کردیم، اما در زمان مناسب از هم جدا شدیم ضروری ترین چیز آن است که زیباترین مناظر را بردارد، عمیق ترین زخم، عمیق ترین احساسات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This patient should be separated from the others.
[ترجمه گوگل]این بیمار باید از بقیه جدا شود
[ترجمه ترگمان]این بیمار باید از بقیه جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We were separated by a space of ten feet.
[ترجمه گوگل]فاصله ی ده فوتی ما را از هم جدا می کرد
[ترجمه ترگمان]ما با فاصله ده قدم از هم جدا شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He separated from his wife after 20 years of marriage.
[ترجمه گوگل]او پس از 20 سال زندگی مشترک از همسرش جدا شد
[ترجمه ترگمان]او پس از ۲۰ سال ازدواج از همسرش جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We've been separated for six months.
[ترجمه گوگل]شش ماهه که از هم جدا شدیم
[ترجمه ترگمان]شش ماه است که از هم جدا شده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهجور (صفت)
obsolete, separated

علیحده (صفت)
separate, separated

تخصصی

[ریاضیات] مجزا، جدا شده

انگلیسی به انگلیسی

• set apart, segregated; split, divided, partitioned
someone who is separated from their wife or husband lives apart from them, but is not divorced.

پیشنهاد کاربران

برای این کلمه sepa - rated از چه جایگزینی میتونیم استفاده کنیم؟
جدا کردن، دور کردن ( تخصصی علوم دامی )
مثال:
Dams and calves were separated یعنی گوساله رو از مادرش جدا کردن/دور کردن
Separated به معنی این است که طلاق عاطفی گرفته است وجدا از هم زندگی می کنند و طلاق آن ها روی برگه نیامده است.
Separated معنی آن. طلاق عاطفی
که روی برگه نیومده است وجدا رندگی میکنند
Separated در وضعیت تاهل به معنای زوجی است که جدا از هم زندگی می کنند اما جدا شدنشان قانونی نشده و می توانند به کنار هم برگردند یا نه. اما divorced به معنای طلاق گرفته و جدا شدن قانونی است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : separate
✅️ اسم ( noun ) : separation / separateness / separability / separator / separatism / separatist / separates
✅️ صفت ( adjective ) : separate / separated / separable / separatist
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : separately

. . . separated from
فارغ از. . .
جدا شدن یا طلاق گرفتن معادلش divorced
از هم جدا شده
The city you live in now separated us
( تبریز ) شهری که در آن زندگی می کنید اکنون ما را از هم جدا کرده است
جدا، مجزا
طلاق گرفتن
متمایز
تقسیم کردن
در مباحث کشت سلول به معنی جدا کردن مثلا جدا کردن یک سلول از مایع محیطی خون
جداشده است
متارکه کردن. . . . جدا از هم زندگی میکنند ولی هنوز طلاق نگرفتند
جداکردن
طلاق گرفته
تجزیه شده
جدا شده اند
جدا از هم

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس