1. separate beds
تختخواب های جدا
2. separate the dated letters from the undated ones
نامه های تاریخ دار را از نامه های بی تاریخ جدا کن.
3. separate the sheep from the goats
آدم های خوب را از بدها مجزا کردن یا تمیز دادن
4. separate the wheat from the chaff
انسان ها یا چیزهای پرارزش را از کم ارزش ترها جدا کردن
5. a separate battalion
گردان مستقل
6. a separate item of income
یک فقره درآمد جداگانه
7. a separate peace treaty
قرارداد صلح جداگانه
8. ten separate clubs with 2040 members
ده باشگاه مختلف با 2040 عضو
9. to separate fact from fiction
واقعیت را از وهم (پندارش) جدا کردن
10. to separate machine parts
بخش های موتور را از هم جدا کردن
11. to separate something into its component parts
چیزی را به اجزای آن تقسیم کردن
12. under separate cover
در یک بسته یا پاکت دیگر
13. we must separate superstition from certain knowledge
ما باید خرافات را از دانش مسلم جدا کنیم.
14. we must separate truth from fabrications
باید حقیقت را از جعلیات سوا کنیم.
15. local taxes are separate from federal taxes
مالیات های محلی سوای مالیات های فدرال هستند.
16. money is a separate issue and should not be discussed here
پول مطلب مجزایی است و نباید در اینجا مورد بحث قرار گیرد.
17. mail under a separate cover
در پاکت یا بسته ی جداگانه پست کردن
18. each apartment has a separate electrical fuse
هر آپارتمان یک فیوز برق جداگانه دارد.
19. oil and water always separate out
روغن و آب همیشه از هم جدا می شوند.
20. our refrigerator has two separate compartments for ice and vegetables
یخچال ما برای یخ و سبزیجات دو جای مجزا دارد.
21. the interface between two separate types of oil flowing together in a pipeline
میان پهنه ی دو نوع روغن مختلف که در لوله ای با هم در حال حرکت اند
22. the petty principles which separate us
اصول فرعی که ما را از هم جدا می کند
23. this motor has a separate power assembly
این موتور دستگاه نیرو رسانی مجزایی دارد.
24. in order to study the separate parts of the body
به منظور بررسی بخش های جداگانه ی بدن
25. put the receipts in a separate file
رسیدها را در یک پرونده ی سوا بگذارید.
26. she kept dogs and cats separate from one another
سگ و گربه را از هم جدا نگاه می داشت.
27. to unravel a rope into separate strands
طناب را باز کردن و به تارهای مجزا تقسیم کردن
28. . . . you did not come to separate
. . . نی برای فصل کردن آمدی
29. acquired and instinctive skills are two separate categories
مهارت های اکتسابی و غریزی دو مقوله ی مجزا هستند.
30. diana and her husband decided to separate
دیانا و شوهرش تصمیم گرفتند از هم جدا بشوند.
31. each of the party cells had a separate boss
هر یک از ریز یگان های حزب رئیس جداگانه ای داشت.
32. i like to keep my professional activities separate from my family activities
من دوست دارم فعالیت های شغلی خودم را از فعالیت های خانوادگی جدا نگه دارم.
33. men and women were standing in two separate ranks
مردان و زنان در دو صف مجزا ایستاده بودند.
34. we will send you the book under separate cover
کتاب را در بسته ی دیگری برایتان خواهیم فرستاد.
35. as they couldn't get along, they decided to separate amicably
چون با هم نمی ساختند تصمیم گرفتند با صلح و صفا از هم جدا شوند.
36. he classified the letters and put each group in a separate folder
او نامه ها را دسته بندی کرد و هر دسته را در یک پوشه ی سوا قرار داد.