sentimental

/ˌsentəˈmentl̩//ˌsentɪˈmentl̩/

معنی: احساساتی
معانی دیگر: عاطفی، سوهشی، سترسایی، پر احساس، خیال انگیز، سوهش انگیز، حساس، عاطفه ای، ناشی ازاحساسات یاعاطفه، برانگیزنده احساسات

جمله های نمونه

1. a sentimental journey
یک مسافرت خیال انگیز

2. for sentimental reasons
به دلایل عاطفی

3. my sentimental attachement to my dead father's glasses
دلبستگی عاطفی من به عینک پدر مرحومم

4. the sentimental appeal of his paintings
گیرایی سوهشی نقاشی های او

5. a scientific as opposed to a sentimental evaluation
یک ارزیابی علمی در مقابل یک ارزیابی عاطفی

6. I'm trying not to be sentimental about the past.
[ترجمه گوگل]سعی می کنم نسبت به گذشته احساساتی نباشم
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم درباره گذشته احساساتی نباشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sentimental children forever whining about how bitterly unfair your lives have been. Well,it may have escaped you notice, but life isn't fair.
[ترجمه گوگل]بچه های احساساتی همیشه در مورد اینکه زندگی شما چقدر ناعادلانه بوده است غر می زنند خوب، ممکن است از توجه شما دور شده باشد، اما زندگی منصفانه نیست
[ترجمه ترگمان]بچه های احساساتی برای همیشه ناله می کنند که زندگی شما چقدر ناعادلانه است خوب، شاید فرار کرده باشی، اما زندگی عادلانه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She kept the letters for sentimental reasons.
[ترجمه گوگل]او نامه ها را به دلایل احساسی نگه می داشت
[ترجمه ترگمان]او نامه ها را به دلایل احساساتی نگه می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the sentimental days, I take time, messy floating.
[ترجمه گوگل]در روزهای احساسی، من زمان می گیرم، شناور کثیف
[ترجمه ترگمان]در روزه ای احساساتی، وقتم را تلف خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For sentimental reasons I wanted to delay my departure until June.
[ترجمه گوگل]به دلایل احساسی می خواستم خروجم را تا ژوئن به تعویق بیندازم
[ترجمه ترگمان]به دلایلی که می خواستم قبل از ژوئن به تاخیر بیفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't go getting all mushy and sentimental.
[ترجمه گوگل]این همه شلوغ و احساساتی نشوید
[ترجمه ترگمان]دیگر احساساتی و احساساتی نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He regarded poetry as sentimental self-expression.
[ترجمه گوگل]او شعر را خودبیانگری احساسی می دانست
[ترجمه ترگمان]او شعر را به عنوان self احساساتی تلقی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He's not the sort of man who gets sentimental about old friendships.
[ترجمه گوگل]او از آن دسته افرادی نیست که نسبت به دوستی های قدیمی احساساتی شود
[ترجمه ترگمان]او از آن نوع مردانی نیست که در مورد دوستی قدیمی احساساتی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. People can be very sentimental about animals.
[ترجمه گوگل]مردم می توانند نسبت به حیوانات بسیار احساساتی باشند
[ترجمه ترگمان]مردم می توانند در مورد حیوانات احساساتی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The locket has great sentimental value .
[ترجمه گوگل]قفل دار ارزش عاطفی زیادی دارد
[ترجمه ترگمان] گردن بند ارزش زیادی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Her novels are full of sentimental slush.
[ترجمه گوگل]رمان های او پر از لجن های احساسی است
[ترجمه ترگمان]رمان های او پر از گل و لای احساساتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احساساتی (صفت)
ebullient, sensational, passionate, pathetic, sentimental, gushing, mushy, passional, soft-boiled

انگلیسی به انگلیسی

• appealing to the emotions; nostalgic, tender, romantic; overly emotional, corny
a sentimental person or thing feels or arouses emotions such as tenderness, romance, or sadness, sometimes to an extent which is considered exaggerated or foolish.
sentimental means relating to a person's emotions.

پیشنهاد کاربران

در معنای برقرار کردن نسبتی احساسی با پیرامون بجای نسبتهای منطقی یا بر پایه خرد و قضاوتهای عقلانی. ارجح شمردن وجه احساسی یک شیء نسبت به وجه مادی آن. به عنوان مثال ارزش داشتن یک شیئ پیش پا افتاده به خاطر اینکه شما را یاد شخصی یا لحظه خاصی در زندگی بیاندازد.
نازک نارنجی، حساس، زیادی احساساتی
Soppy
[موزیک] بیش از حد احساساتی یا رمانتیک
تحلیل سنتیمنتال: در بازارهای مالی ( بورس - سهام - فارکس - و. . . ) به نوعی تحلیل نمودار قیمت گفته میشود که در آن، اعتقاد بر این است که تمام تغییرات نمودار قیمت، منتسب به احساسات معامله گران ( تریدرها ) می باشد و درواقع احساسات و عواطف معامله گران بر روی نمودار قیمت، منعکس می شود.
● احساساتی، عاطفی ( مربوط به انسان )
● احساسی، عاطفی ( داستان، روایت، موضوع )
Dont get sentimental احساساتی نشو
احساسات گرایانه
با محبت
احساسی
سانتی مانتال. دهه 60 به بانوانی می گفتند که خیلی به خودشون میرسیدند. محمدرضا ایوبی صانع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس