sentiment

/ˈsentəmənt//ˈsentɪmənt/

معنی: تمایل، عاطفه، نیت، احساس، ضعف ناشی از احساسات
معانی دیگر: گرایش، (معمولا جمع) عواطف، احساسات، نظر، عقیده، باور، (مثلا هنگام نوشیدن به سلامتی کسی) جمله ی درودآمیز، تعارف، درود، حساسیت، سوهش پذیری، (هنر و ادبیات) بیان احساسات، سوهش نمایی، شورنمایی، (هنر و ادبیات) بیان احساسات به طور افراط آمیز و زننده، پرسوهش نمایی، مقصود، احساساتی

جمله های نمونه

1. the sentiment of romantic love
احساس محبت عاشقانه

2. a rising sentiment for reducing the taxes
گرایش فزاینده برای کاهش مالیات ها

3. a birthday card usually has a sentiment like "happy birthday" on it
کارت زادروز معمولا حاوی چنین درودی است: "تولدت مبارک "

4. There's no room for sentiment in business.
[ترجمه صبا] احساسات در تجارت جایگاهی ندارد
|
[ترجمه گوگل]جایی برای احساسات در تجارت وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ جایی برای احساسات در کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. love is not only a sentiment but also an art.
[ترجمه پریا] عشق نهتنها یک احساس بلکه یک هنر هم هست
|
[ترجمه گوگل]عشق نه تنها یک احساس بلکه یک هنر است
[ترجمه ترگمان]عشق نه تنها یک احساس بلکه یک هنر نیز هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is a sentiment I wholeheartedly agree with.
[ترجمه گوگل]این احساسی است که من از صمیم قلب با آن موافقم
[ترجمه ترگمان]این احساسی است که من با تمام وجودم با آن موافق هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nationalist sentiment has increased in the area since the bombing.
[ترجمه گوگل]پس از بمباران، احساسات ملی گرایانه در این منطقه افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]از زمان بمب گذاری، احساسات ملی گرایانه در این منطقه افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Public sentiment is against any change to the law.
[ترجمه گوگل]افکار عمومی مخالف هرگونه تغییر در قانون است
[ترجمه ترگمان]احساسات عمومی مخالف هر گونه تغییر در قانون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Love is not only a sentiment but also an art.
[ترجمه گوگل]عشق نه تنها یک احساس بلکه یک هنر است
[ترجمه ترگمان]عشق نه تنها یک احساس بلکه یک هنر نیز هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is no room for sentiment in business.
[ترجمه گوگل]در تجارت جایی برای احساسات وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]در کسب وکار هیچ جایی برای احساسات وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The film is flawed by slightly treacly sentiment.
[ترجمه گوگل]فیلم از نظر احساسات کمی ناقص است
[ترجمه ترگمان]این فیلم با کمی احساسات متناقض معیوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were busy canvassing and drumming up sentiment against the new government.
[ترجمه گوگل]آن‌ها مشغول بررسی و طبل زدن احساسات علیه دولت جدید بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها مشغول مبارزه و مبارزه با احساسات علیه دولت جدید بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Foreign Secretary echoed this sentiment.
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه نیز این نظر را تکرار کرد
[ترجمه ترگمان]وزیر امور خارجه این احساسات را منعکس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I heartily subscribe to that sentiment.
[ترجمه گوگل]من صمیمانه با آن احساس موافقم
[ترجمه ترگمان]از صمیم قلب این احساس را دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There was no fatherly affection, no display of sentiment.
[ترجمه گوگل]هیچ محبت پدرانه، هیچ نمایشی از احساسات وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ محبت پدرانه یا ابراز احساسات در کار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

عاطفه (اسم)
affection, sentiment, sympathy

نیت (اسم)
resolution, effect, will, sentiment, purpose, intent, animus, idea, tenor

احساس (اسم)
sense, impression, sentiment, apperception, perception, feeling, sensation, gusto, percipience, sensing

ضعف ناشی از احساسات (اسم)
sentiment

انگلیسی به انگلیسی

• feeling, emotion; attitude, opinion; tender emotion
a sentiment is an attitude, feeling, or opinion.
sentiment is an emotion such as tenderness, romance, or sadness, which influences a person's behaviour.

پیشنهاد کاربران

واکنش
the sentiment and the deed
احساس و عمل
طبع، منش
دیدگاه یا احساس
در امور رفتاری، و سرمایه گذاری: تبعیت از رفتار جمع یا دیدگاهای جمعی
دیدگاه احساسی
درود خدمت دوستان. حقیر تعاریف و مثال های مختلف این واژه رو از منابع مختلف براتون میزارم : ❌تحلیل کامل این واژه❌
تعریف : 1. 2. 3 یا 🔴
مثال : ◀️
مترادف و متضاد 🪐
🌠 واژه نامه Learner 🌠۰
...
[مشاهده متن کامل]

اسم قابل شمارش
1 : an attitude or opinion : نگرش - نظر - عقیده/اعتقاد - خُلق - دیدگاه - باور
◀️ His criticism of the court's decision expresses a sentiment that is shared by many people : انتقاد او از تصمیم دادگاه بیانگر نظر و دیدگاهی است که بسیاری از مردم با آن موافقند
◀️ an expression of antiwar sentiments : بیان عقاید/باورهای ضد جنگ
◀️ a noble sentiment : نگرشی شریف/اخلاق مدارانه/اخلاق گرایانه/خوش ذات/نجیب/اصیل
◀️ “The lecture was interesting, but it was much too long. ” “My sentiments exactly! ” [=I agree with you completely] : "سخنرانی جالب بود، اما بسیار طولانی بود. " "نظرات/نظر من دقیقا! ” [= کاملاً با شما موافقم]
*البته ممکنه بصورت اسم غیرقابل شمارش هم بیاد مثل :
◀️ A good politician understands public sentiment. [=understands the opinions held by many or most people] : یک سیاستمدار خوب دیدگاه/خُلق عمومی را درک می کند. [= نظرات بسیاری یا بیشتر افراد را می فهمد]
اسم غیرقابل شمارش
2. feelings of love, sympathy, kindness, etc : احساس عشق، همدردی، مهربانی و غیره / احساسات
◀️ She likes warmth and sentiment in a movie : او گرما و احساسات/احساس را در یک فیلم دوست دارد.
◀️ You have to be tough to succeed in the business world. There's no room for sentiment : برای موفقیت در دنیای تجارت باید سرسخت باشید. جایی برای احساسات نیست
🌠 واژه نامه گوگل 🌠
اسم
1. a view or opinion that is held or expressed : دیدگاه یا نظری که وجود دارد یا ابراز می شود.
◀️I agree with your sentiments regarding the road bridge : من با نظرات شما در مورد پل جاده موافقم
🪐 SIMILAR 🪐
view / point of view / way of thinking / feeling / attitude
thought / opinion / belief / idea
2. exaggerated and self - indulgent feelings of tenderness, sadness, or nostalgia : احساسات اغراق آمیز و خودپسندانه از حساسیت، غم و اندوه یا نوستالژی
◀️ many of the appeals rely on treacly sentiment : بسیاری از درخواست ها به احساسات خیانت آمیز متکی است
🪐 SIMILAR 🪐
sentimentality / mawkishness / over - sentimentality
emotionalism / overemotionalism / sentimentalism
emotion / sensibility / finer feelings / tender feelings
tenderness / softness / soft - heartedness / tweeness
tender - heartedness / schmaltz / mush / slush / sob stuff
slushiness / sloppiness / slop / goo / corn / corniness
hokum / cheese / soppiness / sappiness / hokeyness
🌠 واژه نامه کمبریج 🌠
🔴 a thought, opinion, or idea based on a feeling about a situation, or a way of thinking about something : یک فکر، نظر یا ایده بر اساس احساسی در مورد یک موقعیت، یا روشی برای تفکر در مورد چیزی
◀️ Nationalist sentiment has increased in the area since the bombing : پس از بمباران، احساسات ملی گرایانه در این منطقه افزایش یافته است.
◀️ I don't think she shares my sentiments : فکر نکنم باهام هم نظر باشه
◀️ His son was overwhelmed by the sentiments of love and support in the cards and letters he received : پسرش در کارت ها و نامه هایی که دریافت می کرد غرق احساسات عشق و حمایت بود.
◀️ It's a very bad situation. " "My sentiments exactly ( = I completely agree ) : وضعیت بسیار بدی است. " "احساسات من دقیقاً ( = کاملا موافقم )
Often disapproving
🔴 gentle feelings such as sympathy, love, etc. , especially when considered to be silly or not suitable : احساسات ملایمی مانند همدردی، عشق و غیره، به ویژه زمانی که احمقانه یا نامناسب در نظر گرفته شود
◀️ The film is flawed by cloying sentiment : این فیلم از نظر احساسات ناخوشایند ناقص است
🔴 a general feeling, attitude, or opinion about something : یک احساس، نگرش یا نظر کلی در مورد چیزی
◀️ Writers learn that sentiments and ideas must serve the story, and not the other way around : نویسندگان یاد می گیرند که احساسات و ایده ها باید در خدمت داستان باشند، نه برعکس.
◀️ Boyd tried to turn community sentiment against the program : بوید سعی کرد احساسات انجمن/جامعه را علیه این برنامه تبدیل کند.
🔴 gentle emotions such as love, sympathy, or caring : احساسات ملایم مانند عشق، همدردی یا مراقبت
◀️ The film wallows in sentiment : فیلم غرق در احساسات است
◀️ There was little room for compassion or sentiment in his world : در دنیای او جای کمی برای دلسوزی یا احساس وجود داشت.
🔴 people's opinions or feelings about a situation, especially the likely future direction of a financial market, the economy, etc : نظرات یا احساسات مردم در مورد یک موقعیت، به ویژه جهت گیری احتمالی آینده بازار مالی، اقتصاد و غیره
◀️ Analysts and investors said market sentiment for the time being appears positive : تحلیلگران و سرمایه گذاران می گویند که در حال حاضر جو بازار مثبت به نظر می رسد.
◀️ Business sentiment is showing signs of recovery : احساسات تجاری ( رفتار بارار - جو بازار ) نشانه هایی از بهبود را نشان می دهد.
◀️ There has been a dramatic shift in sentiment against technology stocks : یک تغییر چشمگیر در رویه علیه سهام فناوری وجود دارد.
◀️ Do you make your decisions based on practicality or sentiment? : آیا تصمیمات خود را بر اساس عملی بودن می گیرید یا بر اساس احساسات؟
🛸 My sentiments exactly یک عبارته دقیقاً با معنای i agree with you

به نظرم "احساسات" معادل خوبی برای این کلمست
دیدگاه
بنظرم بهترین و جامع ترین معادلی که بشه براش گفت "نظر" هست.
a view or opinion that is held or expressed
انتظارات، احساسات
در حقوق می توان به عنصر معنوی تعبیر نمود
حس و حال
میل، تمایل
ضعف ناشی از احساسات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس