sentenced


معنی: محکوم

جمله های نمونه

1. sentenced to ten years in prison
محکوم به ده سال زندان

2. he was sentenced to five years in prison
به پنج سال زندان محکوم شد.

3. he was sentenced to ten years in jail
به ده سال زندان محکوم شد.

4. the judge sentenced him to 10 months' imprisonment
قاضی او را به ده ماه زندان محکوم کرد.

5. the arsonist was sentenced to nine years of imprisonment
آتش افروز به نه سال زندان محکوم شد.

مترادف ها

محکوم (صفت)
condemned, sentenced, convicted

انگلیسی به انگلیسی

• given a punishment, penalized, convicted

پیشنهاد کاربران

کسی را به چیزی محکوم کردن
محکوم شدن
محکوم شدن
برای مثال =sentenced to like a year
معنی=محکوم شدن به یک سال
محکوم
محکوم ، محکوم شده
مجازات کردن
مجازات

بپرس