sensorimotor


معنی: حسی و حرکتی، مربوط به حس حرکت
معانی دیگر: (زیست شناسی) وابسته به تکانه های حسی و جنبشی سازواره، سوهشی - جنبشی

جمله های نمونه

1. Piaget allows two years for the development of sensorimotor intelligence as distinct from conceptual intelligence.
[ترجمه گوگل]پیاژه دو سال فرصت می دهد تا هوش حسی حرکتی را متمایز از هوش مفهومی توسعه دهد
[ترجمه ترگمان]Piaget دو سال را برای رشد هوش مصنوعی به عنوان متمایز از هوش مفهومی مجاز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Between birth and age all schemata are sensorimotor and dependent on the actions of the child.
[ترجمه گوگل]بین تولد تا سن همه طرحواره ها حسی-حرکتی هستند و به اعمال کودک وابسته هستند
[ترجمه ترگمان]در بین سال های تولد و سن، همه طرح ها sensorimotor و وابسته به اعمال کودک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cognitive aspects of sensorimotor development evolve as a child acts on the environment.
[ترجمه گوگل]جنبه‌های شناختی رشد حسی-حرکتی با اعمال کودک بر محیط تکامل می‌یابد
[ترجمه ترگمان]جنبه های شناختی رشد sensorimotor به عنوان یک کودک در محیط رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The first is the sensorimotor level of direct action on the environment.
[ترجمه گوگل]اولی سطح حسی حرکتی اثر مستقیم بر محیط است
[ترجمه ترگمان]اولی سطح sensorimotor عمل مستقیم در محیط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sensorimotor child is initially egocentric in that he lacks differentiation between the self as an object and other objects.
[ترجمه گوگل]کودک حسی-حرکتی در ابتدا خود محور است زیرا بین خود به عنوان یک شی و سایر اشیاء تمایز قائل نیست
[ترجمه ترگمان]خود کودک sensorimotor در ابتدا بر این باور است که تمایز بین خود به عنوان یک جسم و اشیا دیگر را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Adaptation begins at birth with the exercise or sensorimotor reflexes.
[ترجمه گوگل]سازگاری از بدو تولد با ورزش یا رفلکس های حسی حرکتی آغاز می شود
[ترجمه ترگمان]تطبیق با تولد با تمرین و یا واکنش sensorimotor آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The relationship between early sensorimotor development and later intellectual development has been established.
[ترجمه گوگل]رابطه بین رشد حسی-حرکتی اولیه و رشد فکری بعدی مشخص شده است
[ترجمه ترگمان]رابطه بین توسعه اولیه sensorimotor و توسعه فکری بعدا ایجاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Early sensorimotor development is the foundation on which later conceptual development is built.
[ترجمه گوگل]رشد حسی-حرکتی اولیه پایه ای است که توسعه مفهومی بعدی بر آن بنا می شود
[ترجمه ترگمان]توسعه اولیه sensorimotor پایه و اساس توسعه مفهومی بعدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sensorimotor (birth to 18-24 months) : infants are aware only of their sensations, fascinated by all the strange new experiences their bodies are having.
[ترجمه گوگل]حسی حرکتی (از تولد تا 18 تا 24 ماهگی): نوزادان فقط از احساسات خود آگاه هستند و مجذوب تمام تجربیات جدید عجیب و غریبی هستند که بدنشان تجربه می کند
[ترجمه ترگمان]Sensorimotor (تولد ۱۸ تا ۲۴ ماهگی): نوزادان فقط از احساسات خود آگاه هستند و شیفته تمام تجربیات جدید و عجیب و غریب بدن خود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Restless legs syndrome is a sensorimotor disorder.
[ترجمه گوگل]سندرم پای بیقرار یک اختلال حسی حرکتی است
[ترجمه ترگمان]سندرم پاهایی بی قرار، یک اختلال sensorimotor است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So can sensorimotor, or "mind-body, " therapies, like breathing exercises and yoga, which help people cope with their emotions by controlling their body's physical reaction to stress and fear.
[ترجمه گوگل]درمان‌های حسی-حرکتی یا «ذهن-بدن»، مانند تمرین‌های تنفسی و یوگا، که به افراد کمک می‌کنند با کنترل واکنش فیزیکی بدن به استرس و ترس، با احساسات خود کنار بیایند، نیز همین‌طور است
[ترجمه ترگمان]بنابراین می توانید مانند تمرینات تنفسی و یوگا، که به افراد کمک می کند با کنترل واکنش فیزیکی بدن خود به استرس و ترس، با عواطف و احساسات خود مقابله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The results of fMRI: Contralateral sensorimotor cortexes were weakly activated in 7 stroke patients during the affected hand movement, and obviously activated in ipsilateral posterior parietal cortex.
[ترجمه گوگل]نتایج fMRI: قشر حسی-حرکتی طرف مقابل در 7 بیمار سکته مغزی در طول حرکت دست آسیب‌دیده به‌طور ضعیف فعال شد و آشکارا در قشر جداری خلفی همان طرف فعال شد
[ترجمه ترگمان]نتایج of: contralateral sensorimotor cortexes در ۷ ضربه بیمار در طول حرکات دست آسیب دیده بطور ضعیفی فعال شدند و به طور بدیهی در ناحیه استخوان آهیانه فعال شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Synaptic changes of neuron were observed in sensorimotor area of cortex and hippocampal CA3 area.
[ترجمه گوگل]تغییرات سیناپسی نورون در ناحیه حسی حرکتی قشر و ناحیه CA3 هیپوکامپ مشاهده شد
[ترجمه ترگمان]تغییرات synaptic نورون در ناحیه sensorimotor پوسته و ناحیه hippocampal مشاهده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Evaluation of sensorimotor function in experimental cerebral ischemia is reviewed as follow through access to the latest domestic and international literatures in recent years.
[ترجمه گوگل]ارزیابی عملکرد حسی حرکتی در ایسکمی مغزی تجربی از طریق دسترسی به آخرین مقالات داخلی و بین‌المللی در سال‌های اخیر به شرح زیر بررسی می‌شود
[ترجمه ترگمان]ارزیابی عملکرد sensorimotor در ایسکمی مغزی تجربی به صورت پی گیری از طریق دسترسی به آخرین ادبیات داخلی و بین المللی در سال های اخیر مورد بررسی قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حسی و حرکتی (صفت)
sensorimotor

مربوط به حس حرکت (صفت)
sensorimotor

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to motor responses caused by sensory stimuli (psychology)

پیشنهاد کاربران

بپرس