senses

جمله های نمونه

1. his senses were clear up to the moment of death
تا لحظه ی مرگ حواسش بر جای خود بود.

2. the senses instruct us of most dangers
حواس ما را به اکثر خطرها آگاه می کند.

3. the five senses are: sight, touch, smell, taste, and hearing
حواس پنجگانه عبارتند از: بینایی،پرماس،بویایی،چشایی و شنوایی

4. ali rallied his senses once again and read the mathematical problem
علی یکبار دیگر حواس خود را جمع کرد و مسئله ی ریاضی را خواند.

5. out of one's senses
خل،بی شعور

6. a fallacy of the senses
اشتباه حسی

7. to come to one's senses
شعور پیدا کردن

8. wilson has lost his senses
ویلسون مشاعر خود را از دست داده است.

9. nature speaks to us through our senses
طبیعت از راه حواس ما را تحت تاثیر قرار می دهد.

10. We hope she'll come to her senses and correct her mistakes.
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که او به خود بیاید و اشتباهات خود را اصلاح کند
[ترجمه ترگمان]امیدواریم که او حواس خود را جمع کند و اشتباهاتش را اصلاح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She has lost command of her senses.
[ترجمه گوگل]او کنترل حواس خود را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]او تسلط بر حواس خود را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. No one in their right senses would let a small child go out alone.
[ترجمه گوگل]هیچ کس به عقل خود اجازه نمی دهد یک کودک کوچک تنها بیرون برود
[ترجمه ترگمان]هیچ کس در حس their اجازه نمی داد که یک بچه کوچک به تنهایی بیرون برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The horror of my experience has numbed my senses.
[ترجمه گوگل]وحشت تجربه من حواسم را بی حس کرده است
[ترجمه ترگمان]وحشت از تجربه من، حواس مرا کرخ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In some senses the criticisms were justified.
[ترجمه گوگل]از برخی جهات انتقادات موجه بود
[ترجمه ترگمان]در برخی احساسات انتقادات موجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The word 'record' has several different senses.
[ترجمه گوگل]کلمه رکورد چندین معنی مختلف دارد
[ترجمه ترگمان]سابقه کلمه چندین حس متفاوت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• sanity, soundness of mental ability

پیشنهاد کاربران

Come back to senses=هوشیار شدن، به هوش آمدن، حواس خود را بازیافتن
When i came back to senses, i realized i d gotten next to no work done here
وقتی هوشیار شدم، متوجه شدم که تقریبا هیچ کاری رو اینجا انجام نداده ام
حواس پنج گانه
محسوسات
You are not in your senses right now
تو الان عقلت سر جاش نیست
علاوه بر احساسات گاهی معنای عقل و عقلانیت میده
احساسات
هوش و حواس
حواس

بپرس