sensate


معنی: حساس، اماده پذیرش حس، احساس کردن، با احساسات درک کردن
معانی دیگر: دارای قدرت حس، حس دار، سوهشدار

جمله های نمونه

1. But, unfortunately, we are carried away by sensate values.
[ترجمه گوگل]اما، متأسفانه، ما تحت تأثیر ارزش‌های حسی هستیم
[ترجمه ترگمان]اما متاسفانه، ما با مقادیر sensate دور می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I'm sensate (and orgasmic! ), have maintained my original 7" depth and I'm very happy with the appearance of my genitals. Dr. Suporn has truly done something truly wonderful for me. "
[ترجمه گوگل]من حساس هستم (و ارگاسم!)، عمق 7 اینچی اولیه ام را حفظ کرده ام و از ظاهر اندام تناسلی خود بسیار راضی هستم دکتر سوپورن واقعاً کاری واقعاً فوق العاده برای من انجام داده است
[ترجمه ترگمان]من sensate (و orgasmic)! من عمق original را حفظ کرده ام و از ظاهر اندام تناسلی ام خیلی خوشحال هستم دکتر Suporn واقعا کاری واقعا عالی برای من انجام داده است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Conclusion It is possible to design a sensate latissimus dorsal muscular flap with the 6th to 8th lateral posterior branch of the intercostal nerve.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری می توان یک فلپ عضلانی پشتی حسی با شاخه خلفی 6 تا 8 عصب بین دنده ای طراحی کرد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری این امکان وجود دارد که یک دریچه ماهیچه ای sensate دورسی را با شاخه ششم تا هشتم بعدی عصب بین دنده ای طراحی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Aesthetics, rooted as it is etymologically in the sensate and in feeling, is primarily concerned with matter, or in the calculated arrangement of symbols, which are in themselves material.
[ترجمه گوگل]زیبایی‌شناسی، که ریشه‌ی ریشه‌شناختی آن در حس و احساس است، در درجه اول به ماده، یا در آرایش محاسبه‌شده نمادها، که به خودی خود مادی هستند، می‌پردازد
[ترجمه ترگمان]Aesthetics، که ریشه در sensate و احساس دارد، در درجه اول مربوط به ماده یا آرایش محاسبه شده نمادها است که در خود مواد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Such a state is only possible when sensate values predominate.
[ترجمه گوگل]چنین حالتی تنها زمانی امکان پذیر است که ارزش های حسی غالب باشند
[ترجمه ترگمان]چنین حالتی تنها زمانی امکان پذیر است که ارزش sensate به برتری برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Conclusions:Administration of oral trazodone combined with sensate focus exercise is quite effective and safety in treating functional premature ejaculation.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: تجویز ترازودون خوراکی همراه با تمرین تمرکز حواس در درمان انزال زودرس عملکردی کاملاً مؤثر و بی خطر است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: مدیریت of شفاهی ترکیب شده با ورزش تمرکز sensate کاملا موثر و ایمن در برخورد با ejaculation پیش از موعد عملی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Conclusions It is possible to design an sensate paraumbilical flap with the anterior branch of the 10th or 11th intercostal nerve.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری ممکن است یک فلپ پارانافی حسی با شاخه قدامی عصب بین دنده ای 10 یا 11 طراحی شود
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری این امکان وجود دارد که یک دریچه sensate sensate را با شاخه فوقانی دهم یا ۱۱ اعصاب بین دنده ای طراحی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We create a society essentially based on sensate value, on worldliness, which necessitates the foxhole.
[ترجمه گوگل]ما جامعه ای را اساساً بر اساس ارزش حسی، مبتنی بر دنیاگرایی ایجاد می کنیم، که نیاز به روباه را دارد
[ترجمه ترگمان]ما اساسا جامعه ای را بنیان می گذاریم که مبتنی بر ارزش sensate و on است که مستلزم foxhole است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Soon only a ribbon-like pedicle connects the glans to the rest of the body. Carefully preserved blood vessels and nerves within the pedicle keep the glans tissue viable and sensate.
[ترجمه گوگل]به زودی فقط یک ساقه روبان مانند، سر را به بقیه بدن متصل می کند رگ‌های خونی و اعصاب داخل ساقه که با دقت حفظ شده‌اند، بافت گلاس را زنده و حساس نگه می‌دارند
[ترجمه ترگمان]خیلی زود فقط یک روبان صورتی، glans را به بقیه بدن متصل می کند به دقت رگ های خونی و اعصاب موجود در the را حفظ کنید و بافت glans را ثابت و پایدار نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is responsible when he is seeking fame, is envious, when he is worldly, when his values are sensate; when he is passionate.
[ترجمه گوگل]وقتی به دنبال شهرت است، حسادت می‌کند، وقتی دنیارو است، وقتی ارزش‌هایش احساس می‌شود، مسئول است وقتی او پرشور است
[ترجمه ترگمان]زمانی که او به دنبال شهرت است، هنگامی که به دنیا می آید، هنگامی که او به دنیا می آید، حسود است؛ زمانی که او احساساتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective To provide anatomy basis for a free latissimus dorsal muscular flap with the sensate nerve.
[ترجمه گوگل]هدف: ارائه مبنای آناتومی برای فلپ عضلانی پشتی لاتیسموس آزاد با عصب حسی
[ترجمه ترگمان]هدف فراهم کردن پایه آناتومی برای یک دریچه عضلانی آزاد مغز با عصب sensate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He says mathematicians examine the form of things separated from matter, but since we wish the object to be seen, we will use a more sensate wisdom.
[ترجمه گوگل]او می‌گوید که ریاضی‌دانان شکل چیزهایی را که از ماده جدا شده‌اند بررسی می‌کنند، اما از آنجایی که ما آرزو می‌کنیم شیء دیده شود، از خرد محسوس‌تری استفاده خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]او می گوید که ریاضیدانان شکل اشیا جدا شده از ماده را مورد بررسی قرار می دهند، اما از آنجا که می خواهیم شی را مشاهده کنیم، از عقل sensate بیشتری استفاده خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After all, our whole social structure, our present civilization, is essentially based on sensate values.
[ترجمه گوگل]به هر حال، کل ساختار اجتماعی ما، تمدن کنونی ما، اساساً مبتنی بر ارزش‌های حسی است
[ترجمه ترگمان]به هر حال، ساختار اجتماعی ما، تمدن کنونی ما، اساسا براساس ارزش های sensate است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Objective: To provide anatomical basis for the free latissimus dorsal muscular flap with sensate nerve.
[ترجمه گوگل]هدف: ارائه پایه تشریحی فلپ عضلانی پشتی لاتیسموس آزاد با عصب حسی
[ترجمه ترگمان]هدف: فراهم کردن اساس تشریحی برای یک دریچه عضلانی آزاد پشتی با عصب sensate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساس (صفت)
alive, acute, keen, sensitive, susceptible, delicate, touchy, tender, exquisite, vigilant, sensate, sentient, stark, techy, sensory, kittle, passible, sharp-nosed, soft-boiled, thin-skinned, supersensitive, susceptive, ticklish

اماده پذیرش حس (صفت)
sensate

احساس کردن (فعل)
sense, appreciate, feel, sensate

با احساسات درک کردن (فعل)
sensate

انگلیسی به انگلیسی

• perceptive, sensitive, able to perceive; perceived by the senses, sensed

پیشنهاد کاربران

درک کردن مترادف با ، comprehend ، cognize ، sensibility
Understand me for a little
I like you before
This is a rash with myself, because I'm sad to hide my loved ones
من را برای اندکی درک کنید
...
[مشاهده متن کامل]

من همانند قبلنا شما را دوست دارم
این روزا با خود کلنجار میروم زیرا برای دوری از عزیزانم غمگینم

بپرس