🔹 معادل فارسی: از پا انداختن / گیج و مبهوت کردن / تکان دادن شدید / فلج کردن ذهنی یا احساسی
در زبان محاوره ای: پرتش کرد، گیجش کرد، از تعادل انداخت، شوکه ش کرد
🔹 مترادف ها: stagger / shock deeply / disorient / jolt / upend emotionally
... [مشاهده متن کامل]
🔹 مثال ها:
The punch sent him reeling across the ring. مشت او را به عقب پرت کرد و از تعادل انداخت.
The news of her resignation sent the company reeling. خبر استعفایش شرکت را شوکه کرد.
He was sent reeling by the sudden breakup. جدایی ناگهانی او را از پا انداخت.
در زبان محاوره ای: پرتش کرد، گیجش کرد، از تعادل انداخت، شوکه ش کرد
🔹 مترادف ها: stagger / shock deeply / disorient / jolt / upend emotionally
... [مشاهده متن کامل]
🔹 مثال ها:
The punch sent him reeling across the ring. مشت او را به عقب پرت کرد و از تعادل انداخت.
The news of her resignation sent the company reeling. خبر استعفایش شرکت را شوکه کرد.
He was sent reeling by the sudden breakup. جدایی ناگهانی او را از پا انداخت.