1. The black, who had stopped the back-kick, sat beside him with grey lips, holding his stomach and only semi-conscious.
[ترجمه گوگل]سیاه پوست که ضربه پشت را متوقف کرده بود با لب های خاکستری کنارش نشست و شکمش را گرفته بود و فقط نیمه هوشیار بود
[ترجمه ترگمان]مرد سیاه که جلوی لگد زدن را گرفته بود، کنار او نشسته بود و لب هایش خاکستری بود، و فقط نیمه هوشیار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Semi-conscious, he slid slowly down, his feet and legs sinking into the freezing slush at the bottom.
[ترجمه گوگل]نیمه هوشیار، به آرامی به سمت پایین سر خورد، پاها و پاهایش در لجن یخ زده پایین فرو رفت
[ترجمه ترگمان]او به آرامی پایین آمد، پاهایش و پاهایش در میان گل و لای پوشیده از گل و لای در پایین فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. In brain surgery then, there was only a local anaesthetic and the patient was semi-conscious.
[ترجمه گوگل]در آن زمان در جراحی مغز فقط بی حسی موضعی وجود داشت و بیمار نیمه هوشیار بود
[ترجمه ترگمان]بعد از جراحی مغز، یک داروی بی هوشی محلی وجود داشت و بیمار نیمه هوشیار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. In meditation practice, you might experience a muddy, semiconscious, drifting state, like having a hood over your head: a dreamy dullness.
[ترجمه گوگل]در تمرین مدیتیشن، ممکن است حالتی گل آلود، نیمه خودآگاه و در حال حرکت را تجربه کنید، مانند داشتن کلاه روی سرتان: یک کسل کننده رویایی
[ترجمه ترگمان]در تمرین تمرکز، ممکن است یک حالت نیمه بی هوش و نیمه هوشیار و نیمه بی هوش را تجربه کنی، مثل اینکه یک روپوش روی سرت داشته باشی، یک یکنواختی رویایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He knocked her semiconscious.
6. When they stopped, he knocked on the pickup's window to alert Pace, who was by then semiconscious, and got him to unlock the door.
[ترجمه گوگل]وقتی آنها متوقف شدند، او به پنجره پیکاپ زد تا به پیس که در آن زمان نیمه هوشیار بود، هشدار دهد و از او خواست قفل در را باز کند
[ترجمه ترگمان]وقتی متوقف شدند، پنجره را باز کرد و به او نزدیک شد، که با حالت نیمه هوشیار و نیمه بی هوش در را باز کرد و به او رسید که در را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In the morning, as you begin to awaken, you are in a semiconscious state.
[ترجمه گوگل]صبح، وقتی شروع به بیدار شدن می کنید، در حالت نیمه هوشیار هستید
[ترجمه ترگمان]صبح، همان طور که شما بیدار می شوید، در حالت نیمه هوشیار هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. In the morning, as you begin to awaken, you are in a semiconscious.
[ترجمه گوگل]صبح، وقتی شروع به بیدار شدن می کنید، در حالت نیمه خودآگاه هستید
[ترجمه ترگمان]صبح، همان طور که شما از خواب بیدار می شوید، نیمه هشیار هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Finally, on the scale from concrete to abstract we come to experiences so fully condensed, so changed, that they no longer resemble the concrete or semiconscious experience in any way.
[ترجمه گوگل]در نهایت، در مقیاس از انضمامی تا انتزاعی، به تجربیاتی می رسیم که کاملاً فشرده، چنان تغییر یافته اند که دیگر به هیچ وجه شبیه تجربه عینی یا نیمه آگاهانه نیستند
[ترجمه ترگمان]در نهایت، در مقیاس از بتون گرفته تا انتزاعی، ما به تجربیاتی نیاز داریم که به طور کامل متراکم شده اند، بنابراین تغییر کرده اند، که دیگر شبیه به تجربه بتونی یا semiconscious در هر روش نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. In dreams, often portions of probable events are experienced in a semiconscious manner.
[ترجمه گوگل]در رویاها، اغلب بخشهایی از رویدادهای احتمالی به صورت نیمه آگاهانه تجربه میشوند
[ترجمه ترگمان]در رویاها، اغلب بخش هایی از رویداده ای احتمالی به روش semiconscious تجربه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It produces bubbles, and bubbles pop, as anybody who was semiconscious in 2000 and 2007 knows.
[ترجمه گوگل]همانطور که هر کسی که در سالهای 2000 و 2007 نیمههوشیار بود میداند، حبابها را تولید میکند و حبابها میپرند
[ترجمه ترگمان]این فیلم، به عنوان هر کسی که در سال های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۷ knows، حباب ها، حباب ها، و حباب ها تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید