• : تعریف: (used with a sing. verb) the study of meaning in language, esp. from a developmental or historical point of view.
جمله های نمونه
1. My ideas on semantics needed more careful exploration.
[ترجمه Vazhe Shenasi] پنداره های من درباره مایه شناسی، نیازمند پژوهش پایشمندتری بود.
|
[ترجمه گوگل]ایده های من در مورد معناشناسی به کاوش دقیق تری نیاز داشت [ترجمه ترگمان]ایده های من در مورد معانی معانی به اکتشاف بیشتر نیاز داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Some would argue that above semantics lies a level concerned with the use of language in its social context.
[ترجمه Vazhe Shenasi] برخی بر این باور اند که فرای مایه شناسی، لایه ای هست که با کاربرد زبان در بافتار همبودی اش درگیر است.
|
[ترجمه گوگل]برخی استدلال می کنند که بالاتر از معناشناسی سطحی است که به استفاده از زبان در بافت اجتماعی آن مربوط می شود [ترجمه ترگمان]برخی استدلال می کنند که در بالا معنا، یک سطح مرتبط با استفاده از زبان در بافت اجتماعی خود است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. This involves information about syntax, semantics, discourse structure, pragmatics and knowledge of the world.
[ترجمه گوگل]این شامل اطلاعاتی در مورد نحو، معناشناسی، ساختار گفتمان، عمل شناسی و دانش جهان است [ترجمه ترگمان]این شامل اطلاعات درباره نحو، معناشناسی، ساختار گفتمان، عملگرایی و دانش جهان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. In this case, the relative weighting of lexical:syntax:semantics could be 4:2:
[ترجمه گوگل]در این مورد، وزن نسبی واژگانی: نحوی: معنایی می تواند 4:2 باشد: [ترجمه ترگمان]در این حالت، وزن نسبی واژگانی: معناشناسی: معناشناسی ممکن است ۴: ۲ باشد: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. These include for example syntax and semantics, and the use of information about compounds, commonly used phrases and idioms.
[ترجمه گوگل]اینها برای مثال عبارتند از نحو و معناشناسی، و استفاده از اطلاعات در مورد ترکیبات، عبارات و اصطلاحات رایج [ترجمه ترگمان]اینها شامل نحو و معناشناسی شناختی و استفاده از اطلاعات مربوط به ترکیب ها، عموما از عبارات و اصطلاحات استفاده می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Does this mean that the semantics of natural language can not deal with truth and falsity?
[ترجمه گوگل]آیا این بدان معناست که معناشناسی زبان طبیعی نمی تواند با صدق و کذب مقابله کند؟ [ترجمه ترگمان]آیا این به این معنی است که معانی زبان طبیعی نمی تواند با حقیقت و فریب مقابله کند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. By a contortion of semantics he led the so-called Liberal Party.
[ترجمه گوگل]او با انحراف معناشناسی حزب به اصطلاح لیبرال را رهبری کرد [ترجمه ترگمان]با a از معانی، حزب لیبرال به اصطلاح لیبرال را رهبری کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Nevertheless, it is helpful to have some underlying semantics by which to judge the laws.
[ترجمه گوگل]با این وجود، داشتن برخی معناشناسی اساسی برای قضاوت در مورد قوانین مفید است [ترجمه ترگمان]با این حال، داشتن برخی از معانی اساسی که توسط آن برای قضاوت درباره قوانین مفید است، مفید است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. There was no point in quibbling over semantics so we went back to Mazzin.
[ترجمه گوگل]بحث در مورد معناشناسی فایده ای نداشت، بنابراین به Mazzin برگشتیم [ترجمه ترگمان]هیچ دلیلی بر سر علم semantics وجود نداشت که ما دوباره به Mazzin برگشتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The algebraic approach to programming language semantics has several features to recommend it.
[ترجمه گوگل]رویکرد جبری به معناشناسی زبان برنامه نویسی دارای چندین ویژگی برای توصیه به آن است [ترجمه ترگمان]رویکرد جبری برای زبان برنامه نویسی زبان چندین ویژگی دارد که آن را توصیه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. A clearer distinction is that between semantics and pragmatics.
[ترجمه گوگل]تمایز واضح تر بین معناشناسی و عمل شناسی است [ترجمه ترگمان]تفاوت واضح بین معناشناسی و عملگرایی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Petrey seems to equate locution with semantics and illocution with pragmatics, but does not say so explicitly.
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد پتری لغت را با معناشناسی و تلفیق را با عملشناسی یکی میداند، اما به صراحت نمیگوید [ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که Petrey گرایی را با معناشناسی و انطباق با عملگرایی، مقایسه می کند، اما این را به صراحت بیان نمی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Syntax describes the rules by which words can be combined into sentences, while semantics describes what they mean.
[ترجمه گوگل]نحو قوانینی را توصیف می کند که توسط آن کلمات می توانند در جملات ترکیب شوند، در حالی که معناشناسی معنای آنها را توصیف می کند [ترجمه ترگمان]نحو نحو قوانینی را شرح می دهد که در آن کلمات می توانند با جملات ترکیب شوند، در حالی که معنا شناسی آن ها را توصیف می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Sentence 9a illustrates another type of meeting point between grammar and semantics.
[ترجمه گوگل]جمله 9a نوع دیگری از نقطه ملاقات بین دستور زبان و معناشناسی را نشان می دهد [ترجمه ترگمان]جمله ۹ a نوع دیگری از نقطه تلاقی بین دستور زبان و معانی را نشان می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. But the stakes are so much higher than the mere semantics of the laws relating to lifting at the lineout.
[ترجمه گوگل]اما مخاطرات بسیار بالاتر از معنای صرف قوانین مربوط به بلند کردن در خط است [ترجمه ترگمان]اما مخاطرات آن قدر بالاتر از معنای واقعی قوانین مربوط به بلند کردن the است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
معنی شناسی (اسم)
semantics
علم معانی (اسم)
semantics
علم لغات و معانی (اسم)
semantics
تخصصی
[کامپیوتر] علم لغات و معانی ؛ معنی شناسی ؛ معنی؛معناشناسی [آمار] معناشناسی
انگلیسی به انگلیسی
• study of the meaning and use of words and phrases
پیشنهاد کاربران
مفاهیم یا بازی با کلمات
بازی با کلمات؛ ملانقطی
semantics ( زبانشناسی ) واژه مصوب: معنیشناسی تعریف: شاخهای از زبان شناسی که به مطالعۀ معنی در زبان میپردازد|||متـ . معناشناسی
نیماد - واژه دساتیری ( ساخته موبد آذر کیوان ) - نام پسرانه معنی:نیروی شناسایی درست از نادرست، عقل، خِرَد، دانش، زیرکی، هوشمندی، باهوشی - کشف، شهود، نویابی، پیدایی، پژوهش، کند و کاو، واکاوی! - نام و معناشناسی، زبان شناسی می توان به جای واژه انگلیسی"semantics" از آن بهره برد!