semantic

/səˈmæntɪk//sɪˈmæntɪk/

معنی: معنایی
معانی دیگر: وابسته به معنی، چمی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: semantically (adv.)
(1) تعریف: of or pertaining to the meaning of words and symbols.

(2) تعریف: of or pertaining to the study of meaning in language.

جمله های نمونه

1. the semantic difference between "rut" and "rot"
تفاوت معنایی میان واژه های "rut" و "rot"

2. He did not want to enter into a semantic debate.
[ترجمه گوگل]او نمی خواست وارد بحث معنایی شود
[ترجمه ترگمان]او نمی خواست وارد یک بحث معنایی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Humans perform both syntactic and semantic processing when reading.
[ترجمه گوگل]انسان ها هنگام خواندن هم پردازش نحوی و هم پردازش معنایی را انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]انسان ها هر دو پردازش معنایی و معنایی را هنگام خواندن انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A semantic constituent which can not be segmented into more elementary semantic constituents will be termed a minimal semantic constituent.
[ترجمه گوگل]یک مؤلفه معنایی که نمی‌تواند به مؤلفه‌های معنایی ابتدایی‌تر تقسیم شود، جزء معنایی حداقلی نامیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]یک جز معنایی که نمی تواند به اجزای semantic more تقسیم شود، یک جز معنایی حداقل نامیده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do all time words form a semantic field?
[ترجمه گوگل]آیا کلمات همه زمان ها یک میدان معنایی تشکیل می دهند؟
[ترجمه ترگمان]آیا تمام کلمات زمانی یک حوزه معنایی را شکل می دهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Both syntactic and semantic information could be used more effectively than at present.
[ترجمه گوگل]هر دو اطلاعات نحوی و معنایی می توانند موثرتر از حال حاضر استفاده شوند
[ترجمه ترگمان]هر دو اطلاعات معنایی و معنایی می توانند به طور موثرتری نسبت به حال استفاده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The study of node names suggests generic, semantic attributes for a book about information systems.
[ترجمه گوگل]مطالعه نام گره ها ویژگی های عمومی و معنایی را برای کتابی در مورد سیستم های اطلاعاتی پیشنهاد می کند
[ترجمه ترگمان]مطالعه نام گره، ویژگی های معنایی و معنایی برای یک کتاب در مورد سیستم های اطلاعاتی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There have been a number of semantic theories proposed.
[ترجمه گوگل]تعدادی نظریه معنایی ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]تعدادی از تیوری های معنایی پیشنهاد شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We do not need, then, to embrace the semantic asymmetry in order to give an account of language learning.
[ترجمه گوگل]بنابراین، ما نیازی به پذیرش عدم تقارن معنایی برای ارائه توضیحی از یادگیری زبان نداریم
[ترجمه ترگمان]پس نیازی به پذیرفتن عدم تقارن معنایی به منظور ارایه شرحی از یادگیری زبان نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In a semantic network, concepts, which refer to word meanings, are represented by nodes.
[ترجمه گوگل]در یک شبکه معنایی، مفاهیمی که به معانی کلمات اشاره دارند، با گره ها نشان داده می شوند
[ترجمه ترگمان]در یک شبکه معنایی، مفاهیم، که به معنای لغوی اشاره می کنند، توسط گره ها ارائه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This thesis is concerned with the application of semantic knowledge to the problem of text recognition.
[ترجمه گوگل]این پایان نامه به کاربرد دانش معنایی در مسئله بازشناسی متن می پردازد
[ترجمه ترگمان]این پایان نامه به کاربرد دانش معنایی به مساله شناسایی متن می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What kinds of constraints on a semantic theory are reasonable to impose?
[ترجمه گوگل]اعمال چه نوع محدودیت هایی بر یک نظریه معنایی منطقی است؟
[ترجمه ترگمان]چه نوع محدودیت برای یک نظریه معنایی منطقی است تا اعمال شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The second question concerning the goals of a semantic theory is, How should the theory handle these semantic properties and relations?
[ترجمه گوگل]سوال دوم در مورد اهداف یک نظریه معنایی این است که نظریه چگونه باید با این ویژگی ها و روابط معنایی برخورد کند؟
[ترجمه ترگمان]سوال دوم در مورد اهداف یک نظریه معنایی این است که چگونه این نظریه باید این ویژگی ها و روابط معنایی را مدیریت کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Comprehension in the sense of understanding sentences is then a semantic matter of deciphering symbolic meanings.
[ترجمه گوگل]پس درک به معنای درک جملات امری معنایی برای رمزگشایی معانی نمادین است
[ترجمه ترگمان]درک مطلب به مفهوم درک جملات یک مساله معنایی برای معنی کردن معانی نمادین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معنایی (صفت)
semantic

تخصصی

[برق و الکترونیک] معنایی
[ریاضیات] لغوی، معنائی

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to semantics, of the study of the meaning and use of words and phrases
semantic is used to describe something which concerns the meaning of words and sentences; a formal use.
semantics is the branch of linguistics that deals with meaning in language; a technical use in linguistics.

پیشنهاد کاربران

Don't argue about semantics—focus on the main issue.
روی معناشناسی بحث نکنید—روی موضوع اصلی تمرکز کنید.
That's just a matter of semantics, not the real problem.
این فقط یک بحث معنایی است، نه مشکل اصلی.
...
[مشاهده متن کامل]

The debate turned into a battle over semantics.
بحث به یک جنگ معناشناختی تبدیل شد.
You're getting caught up in semantics instead of understanding my point.
داری درگیر معنی شناسی می شی به جای اینکه منظورم رو بفهمی.
Legal documents require precise semantics to avoid confusion.
اسناد حقوقی به معناشناسی دقیق نیاز دارند تا از سوءتفاهم جلوگیری شود.
The disagreement was purely about semantics, not facts.
اختلاف نظر کاملاً در مورد معنا بود، نه حقایق.
In programming, syntax and semantics are both crucial.
در برنامه نویسی، هم ساختار و هم معنا مهم هستند.
He twisted my words by playing with semantics.
او با بازی با معنی، حرف هایم را تحریف کرد.
The philosopher studied the semantics of ancient texts.
فیلسوف معناشناسی متون باستانی را مطالعه کرد.
Her argument was weak, so she hid behind semantics.
استدلالش ضعیف بود، پس پشت معناشناسی پنهان شد.
نکته:
"Semantics" ( معناشناسی ) معمولاً در دو زمینه استفاده می شود:
زبانشناسی/فلسفه: مطالعه معانی کلمات و جملات.
مکالمات روزمره: زمانی که افراد روی تفاوت های جزئی در معنا تمرکز می کنند ( اغلب برای جلوگیری از بحث اصلی ) .
"You say 'tomato', I say 'tomahto' - it's just semantics!"
"تو میگی گوجه، من میگم گوجه - این فقط یه بحث لفظیه!"
"Call it a 'disagreement' or 'argument' - that's just semantics at this point. "
"اسمش رو بذار 'اختلاف نظر' یا 'بحث' - الان دیگه فقط فرق کلمهس. "
"Whether you call it 'freedom' or 'anarchy' is pure semantics. "
"اینکه اسمش رو بذاری 'آزادی' یا 'هرج و مرج'، فقط بازی با کلماته. "
"We're saying the same thing - you're just getting hung up on semantics. "
"ما داریم یه چیز رو میگیم - تو داری روی معنی کلمات گیر میدی. "
"The politician used clever semantics to avoid answering directly. "
"سیاستمدار با بازی با کلمات از جواب مستقیم فرار کرد. "
"In AI development, we have to be precise about semantics. "
"تو توسعه هوش مصنوعی، باید دقیقاً مشخص کنیم معنی چیه. "
"This isn't about word choice - stop hiding behind semantics!"
"بحث سر انتخاب کلمه نیست - دیگه پشت معنی کلمات قایم نشو!"
"The contract's semantics could be interpreted two different ways. "
"میشه این قرارداد رو به دو جور مختلف تفسیر کرد. "
"Your whole argument rests on questionable semantics. "
"تمام استدلالت روی یه معنی سوال برانگیز از کلمات بنا شده. "
"I don't care about the semantics - just tell me what I need to do!"
"معنی کلمات برام مهم نیست - فقط بگو چه کار کنم!"
نکات کاربردی:
در مکالمات روزمره، "semantics" معمولاً زمانی استفاده میشه که:
دو نفر دارن درباره معنی دقیق کلمات بحث میکنن
کسی داره با بازی با کلمات از اصل موضوع فرار میکنه
اختلاف نظر بیشتر لفظیه تا ماهوی
در زمینه تخصصی ( مثل فلسفه یا برنامه نویسی ) :
به مطالعه علمی معانی اشاره داره
به تفاوت بین ظاهر و معنای واقعی یه چیز اشاره میکنه
deepseek

این واژه در سنسکریت semantikā ( همانند گل رز سپید هندی، بسیار درخشان ) بوده است؛ و این که در زبان های اروپایی برای معنی شناسی به کار رفته، بسیار گزینش خوبی بوده است؛ و معنی ریشه ای آن از سنسکریت را برای درخشان کردن واژه به کار برده اند.
Syntactic گرامری - در ارتباط با دستور زبان
Semantic : معنایی - در ارتباط با معنا
معناشناختی، معنایی
وزن، بار ( در معنای "معنی" ) semantic
Semantically: از نظر بار معنایی ، از نظر وزن معنایی
شاخه ای از زبان شناسی که به مطالعه معنای کلمات میپردازد.
معناشناسی
SEMANTIC IS A BRANCH OF LINGUISTIC THAT STUDY FOR MEANING
معناگرا، معنایی
semantic ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: معنایی
تعریف: مربوط به معنا و معنی‏شناسی|||متـ . معنی‏شناختی، معناشناختی
relating to meaning in language or logic
ارتباط معنایی در زبان یا منطق
بلحاظ معنایی
معنایی
به یک معنا. دارای یک کاربرد مشابه ( کامپیوتر )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)