فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sells, selling, sold
حالات: sells, selling, sold
• (1) تعریف: to exchange (something) with another for money.
• مشابه: exchange, push, trade
• مشابه: exchange, push, trade
• (2) تعریف: to offer for purchase.
• مترادف: carry, market, offer, vend
• مشابه: auction, furnish, handle, hawk, hustle, negotiate, peddle, push, retail, supply, trade, unload, wholesale
• مترادف: carry, market, offer, vend
• مشابه: auction, furnish, handle, hawk, hustle, negotiate, peddle, push, retail, supply, trade, unload, wholesale
• (3) تعریف: to convince or persuade to buy.
• مترادف: talk into
• مشابه: convince, induce, jawbone, persuade, sway
• مترادف: talk into
• مشابه: convince, induce, jawbone, persuade, sway
- She sold him on the diamond pin.
[ترجمه گوگل] او را روی سنجاق الماس فروخت
[ترجمه ترگمان] اون اون رو به یه سنجاق الماس فروخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون اون رو به یه سنجاق الماس فروخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to cause to be accepted.
• مشابه: hype, promote, push
• مشابه: hype, promote, push
- He sold the idea to a skeptical crowd.
[ترجمه گوگل] او این ایده را به جمعیتی بدبین فروخت
[ترجمه ترگمان] او این ایده را به یک جمعیت شکاک فروخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او این ایده را به یک جمعیت شکاک فروخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: sell out
عبارات: sell out
• (1) تعریف: to be involved in selling anything.
• مترادف: vend
• مشابه: deal, hawk, peddle, trade, traffic, wholesale
• مترادف: vend
• مشابه: deal, hawk, peddle, trade, traffic, wholesale
• (2) تعریف: to transfer something to someone for money.
• مشابه: exchange, trade
• مشابه: exchange, trade
• (3) تعریف: to be in relative demand as an item for sale.
• مشابه: go, move
• مشابه: go, move
- This book sells very well.
[ترجمه yas] این کتاب به خوبی به فروش می رسد|
[ترجمه عرشیا] این کتاب بسیار عالی به فروش میرسد|
[ترجمه گوگل] این کتاب فروش بسیار خوبی دارد[ترجمه ترگمان] این کتاب به خوبی فروش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to have a particular price (usu. fol. by at or for).
• مترادف: cost, go for
• مشابه: go, list, retail, wholesale
• مترادف: cost, go for
• مشابه: go, list, retail, wholesale
- It sells for six dollars.
[ترجمه گوگل] شش دلار به فروش می رسد
[ترجمه ترگمان] آن به قیمت ۶ دلار فروخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن به قیمت ۶ دلار فروخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the method used in selling.
- Did he use a hard sell or a soft sell?
[ترجمه گوگل] آیا او از فروش سخت استفاده کرد یا فروش نرم؟
[ترجمه ترگمان] اون از یه فروش سخت یا فروش نرم استفاده کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون از یه فروش سخت یا فروش نرم استفاده کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید