انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
نافرمان. سرکش. یکدنده. خودسر
مثال:
And good to his parents, not self - willed or disobedient.
و نسبت به والدینش نیکو بود و خودسر یا نافرمان نبود.
�وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُنْ جَبَّارًا عَصِیًّا�
مثال:
و نسبت به والدینش نیکو بود و خودسر یا نافرمان نبود.
�وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُنْ جَبَّارًا عَصِیًّا�
به معنای
آدم مصمم، کسی که توانایی تصمیم گیری برای خودش را دارد
آدم مصمم، کسی که توانایی تصمیم گیری برای خودش را دارد
خودخواه و خودپسند