self serving

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: acting to advance one's own interests, esp. selfishly.

- a self-serving public statement
[ترجمه گوگل] بیانیه عمومی خودخواهانه
[ترجمه ترگمان] یک بیانیه عمومی که به خود خدمت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a self-serving politician
[ترجمه گوگل] یک سیاستمدار خودخواه
[ترجمه ترگمان] یک سیاست مدار خود خدمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

مثال:
The [Zionist] regime's brutal, reckless behavior toward the [Resistance] fighters stems from its self - serving desire for such a situation.
رفتار وحشیانه و بی محابانه ی رژیم صهیونیستی نسبت به رزمندگان مقاومت از میل �منفعت طلبانه و سودجویانه� برای چنین وضعیتی ناشی می شود.
Adjective :
سودجو
منفعت طلب
به نفع خود کار کن
( کسی که کاری را فقط زمانی انجام می دهد که سودی برای خودش داشته باشد، در غیر این صورت آن کار را انجام نخواهد داد. )
به عنوان نمونه :
Politicians are seen as corrupt and self - serving
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/self-serving• https://www.ldoceonline.com/dictionary/self-serving
تیشه رو به خود
منفعت طلبانه، سودجویانه
خود خواسته
( سقوط آزاد، صفحه 267، دکتر محمدناصر شرافت )
خودسر - خودسرانه
خدمت رسانی به خود، نفع رسانی به خود
خودیاری
خودیاوری ( روانشناسی )
حق به جانب
خودپسند
خوش خدمتی
خود خدمتی
خودسود، طالب منافع شخصی
خودخواه، حق به جانب
https://www. merriam - webster. com/dictionary/self - serving
متکبر خودخواه خودپسند مغرور
خودخواه، خودمختار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس