self indulgence

/ˈselfˌɪnˈdəldʒəns//selfɪnˈdʌldʒəns/

افراط، زیاده روی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the tendency to gratify or the act of gratifying one's own desires, whims, and appetites, sometimes without restraint or responsibility.
متضاد: self-control, self-denial
مشابه: indulgence

- Owning two sports utility vehicles signifies self-indulgence run wild.
[ترجمه گوگل] داشتن دو وسیله نقلیه کاربردی ورزشی به معنای لذت بردن از خود است
[ترجمه ترگمان] با خرید دو وسیله نقلیه ورزشی به معنی وحشی دویدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My sessions at the spa are a self-indulgence.
[ترجمه گوگل] جلسات من در آبگرم برای خود ارضایی است
[ترجمه ترگمان] جلسات من در چشمه آب معدنی از خود گذشتگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• gratification of desires, treating oneself to luxuries
self-indulgence is the act of allowing yourself to have or do the things that you enjoy; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

نوشابه باز کردن برای خود
خود را غرق در نعمت یا چیزی کردن
کامروایی
زیاده روی
تن پروری
بریز و بپاش
تن آسایی چیزی ک باعث لذت فرد می شود

خودسرانه، خودسر. زیرا تعریفش در دیکشنری کمبریج اینه
the act of allowing yourself to have or do anything that you enjoy

خود کامی
خودخواهی
تن آسایی، لذت جویی، تنبلی، بی بندوباری، خودخواهی، ضعیف النفسی، تن پروری، ناپرهیزگاری، هوسرانی، خودغرقگی

بپرس