self control

/ˈselfkənˈtroʊl//selfkənˈtrəʊl/

کف نفس، خودلگامی، خویشتنداری، خودداری، مسک نفس، قوه خودداری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: self-controlled (adj.), self-controlling (adj.)
• : تعریف: restraint or control of one's emotions or behavior.
مترادف: continence, moderation, possession, self-possession, temperance
متضاد: abandon, indulgence, self-indulgence
مشابه: abstention, balance, calm, composure, equilibrium, forbearance, imperturbability, patience, restraint, steadiness, will, will power

انگلیسی به انگلیسی

• self-rule, autonomy; conquering one's urges
your self-control is your ability to control your feelings and appear calm, even when you feel angry or afraid.

پیشنهاد کاربران

خودگواهی
خویشتنداری. خودداری
مثال:
her self - control finally broke
خویشتنداری او بالاخره به پایان رسید.
( روان شناسی )
خویشتن داری/خودکنترلی/خویش مهاری/مهار نفس.
ک فرایند شناختی است که برای مهار برخی احساسات و رفتارها در مقابل وسوسه ها و تکانه ها عمل می کند. به افراد امکان دستیابی به اهداف را می دهد.
احاطه بر نفس
ارامش خود را حفظ کردن
خشم خود را کنترل کردن
کظم غیظ
تسلط بر خود در مواقع خاص
کنترل خویشتن. تسلط بر خویشتن. کنترل خود. کنترل نفس. مهار کردن خود.
خودکنترلی
کنترل شخصی
He felt he was being pushed to the limit of his self - control
تسلط بر نفس
خویشتن داری

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس