اسم ( noun )
مشتقات: self-contradicting (adj.), self-contradictory (adj.)
مشتقات: self-contradicting (adj.), self-contradictory (adj.)
• (1) تعریف: an act or instance of contradicting oneself.
• (2) تعریف: a statement, idea, or action that contains contradictory elements.
- Going deeply into debt to buy symbols of wealth is a self-contradiction.
[ترجمه گوگل] عمیقا وارد شدن به بدهی برای خرید نمادهای ثروت یک تناقض با خود است
[ترجمه ترگمان] تمایل شدید به خرید نماد ثروت، یک تناقض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تمایل شدید به خرید نماد ثروت، یک تناقض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید