صفت ( adjective )
مشتقات: self-complacently (adv.), self-complacence (n.), self-complacency (n.)
مشتقات: self-complacently (adv.), self-complacence (n.), self-complacency (n.)
• : تعریف: satisfied or pleased with oneself; smug.
• مشابه: complacent
• مشابه: complacent
- His self-complacent mood after the argument angered her.
[ترجمه گوگل] خلق و خوی از خود راضی او پس از مشاجره او را عصبانی کرد
[ترجمه ترگمان] self پس از مشاجره او را عصبانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] self پس از مشاجره او را عصبانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید