self centered

/ˈselfˈsentərd//selfˈsentərd/

خودخواه، خودپسند، خود محور، ثابت ونامتحرک، متوجه نفس خود، خودگرای

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: self-centeredly (adv.), self-centeredness (n.)
• : تعریف: concerned only with oneself; egotistical; selfish.
متضاد: altruistic, selfless
مشابه: egocentric, selfish

- too self-centered to understand others' problems
[ترجمه گوگل] بیش از حد خود محور برای درک مشکلات دیگران
[ترجمه ترگمان] برای درک مشکلات دیگران بیش از حد خودخواه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• thinks mainly of oneself, caring only about oneself and own needs, egocentric

پیشنهاد کاربران

[مهندسی مکانیک] خودمرکز؛ خودنظام؛مکانیزمی مانند سه نظام که با یک فرمان همه ی فک های آن با حرکت به سمت مرکز یا دور شدن از آن قادر به گرفتن قطعات و چرخاندن آن حول محوری ثابت ( محور سه نظام ) است. هم چنین
...
[مشاهده متن کامل]
در تجهیزات اپتیکی، مکانیزمی مانند بازوی دیافراگم است که می تواند با یک حرکت، اجزای معینی را به سمت محور یا مرکز ثابتی حرکت دهد

self centered
خودخواه، خودپسند، خود محور، ثابت ونامتحرک، متوجه نفس خود، خودگرای، خودشیفته
مثال:
He is too self - centered to understand others' problems.
او خیلی خودخواه و خودمحور است که {بتواند} مشکلات دیگران را درک کند. {آن خیلی خودخواه تر از اونیه که مشکلات دیگران رو درک کنه}
خودخواه
Selfish
Egotistical
خودخواه ، خود محور ، خود رای ، خود شیفته
خود مدار
خودمحور
selfish
خودخواه
خودشیفته
خود رای

بپرس