selective

/səˈlektɪv//sɪˈlektɪv/

معنی: انتخابی، برگزیده، انتخاب کننده، گزینشی، گزیننده، گزیده، بهگزین، مبنی بر انتخاب، دارای حسن انتخاب گلچین کننده
معانی دیگر: وابسته به گزینش، سخت گزین، دیرگزین، مشکل پسند، سختگیر در پذیرش، دارای اختیار گزینش، متمایل به گزینش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: selectively (adv.), selectiveness (n.)
(1) تعریف: characterized by careful choice; tending to exercise discrimination.
متضاد: indiscriminate, promiscuous
مشابه: choosy

- She is selective about what foods she buys.
[ترجمه شهناز مسمی پرست] او به هنگام خریدن غذا مشکل پسند است.
|
[ترجمه گوگل] او انتخابی است که چه غذاهایی می خرد
[ترجمه ترگمان] او در مورد غذاهایی که او خریداری می کند انتخابی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some colleges are more selective than others.
[ترجمه گوگل] برخی از کالج ها انتخابی تر از بقیه هستند
[ترجمه ترگمان] بعضی از دانشکده ها از بقیه selective
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having the power to select.

جمله های نمونه

1. a selective process
فرآیند گزینشی

2. yale is a selective school
دانشگاه ییل در پذیرش دانشجو سختگیر است.

3. Certain characteristics can be developed through selective breeding.
[ترجمه گوگل]ویژگی های خاصی را می توان از طریق پرورش انتخابی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]ویژگی های مشخصی را می توان از طریق تولید انتخابی توسعه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We're very selective about what we let the children watch.
[ترجمه گوگل]ما در مورد آنچه که به بچه ها اجازه تماشای آن را می دهیم بسیار انتخابی هستیم
[ترجمه ترگمان]ما در مورد چیزی که اجازه می دهیم به بچه ها نگاه کنیم کاملا انتخابی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is selective about the clothes she buys.
[ترجمه گوگل]او در مورد لباس هایی که می خرد انتخاب می کند
[ترجمه ترگمان]او در مورد لباس هایی که می خرد انتخاب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Selective breeding may result in a greyhound running faster and seeing better than a wolf.
[ترجمه گوگل]پرورش انتخابی ممکن است باعث شود سگ تازی سریعتر بدود و بهتر از گرگ ببیند
[ترجمه ترگمان]رفتارهای انتخابی ممکن است منجر به دویدن سریع تر و بهتر شدن بیشتر از یک گرگ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The list provided here is necessarily selective.
[ترجمه گوگل]فهرست ارائه شده در اینجا لزوماً انتخابی است
[ترجمه ترگمان]فهرست ارایه شده در اینجا لزوما انتخابی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We seem to have a selective memory for the best bits of the past.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که ما یک حافظه انتخابی برای بهترین قسمت های گذشته داریم
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد حافظه خود را برای بهترین قسمت های گذشته انتخاب کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a teacher she was very selective, accepting only a small number of exceptionally gifted pupils.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک معلم بسیار گزینشگر بود و فقط تعداد کمی از دانش آموزان با استعداد استثنایی را می پذیرفت
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک معلم بسیار انتخابی بود و تنها تعداد کمی از دانش آموزان فوق العاده با استعداد را می پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He seemed to have a very selective recall of past events.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او یک یادآوری بسیار گزینشی از وقایع گذشته داشت
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او به یاد می اورد که حوادث گذشته را به خاطر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has a very selective memory .
[ترجمه گوگل]او حافظه بسیار گزینشی دارد
[ترجمه ترگمان]او حافظه بسیار انتخابی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You will have to be selective about which information to include in the report.
[ترجمه گوگل]شما باید انتخاب کنید که کدام اطلاعات در گزارش گنجانده شود
[ترجمه ترگمان]شما باید در مورد اینکه کدام اطلاعات باید در این گزارش گنجانده شوند انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm very selective about the people I associate with.
[ترجمه گوگل]من در مورد افرادی که با آنها معاشرت می کنم بسیار گزینشی هستم
[ترجمه ترگمان]من در مورد کسایی که باهاشون شریک میشم رو انتخاب می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The human memory is notoriously selective.
[ترجمه گوگل]حافظه انسان بسیار گزینشی است
[ترجمه ترگمان]حافظه انسان بسیار انتخابی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is potential for selective breeding for better yields.
[ترجمه گوگل]پتانسیل برای پرورش انتخابی برای عملکرد بهتر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]پتانسیل برای پرورش گزینشی برای محصولات بهتر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انتخابی (صفت)
adoptive, selective, elective, optional, appointive

برگزیده (صفت)
favorite, picked, choice, selective, select, chosen

انتخاب کننده (صفت)
selective, choosey, choosy

گزینشی (صفت)
selective, elective

گزیننده (صفت)
selective, selecting

گزیده (صفت)
selective

بهگزین (صفت)
selective

مبنی بر انتخاب (صفت)
selective

دارای حسن انتخاب گلچین کننده (صفت)
selective

تخصصی

[برق و الکترونیک] انتخابی، جداکننده دقیق
[ریاضیات] انتخابی، برگزیده، گزینشی، مبنی بر انتخاب، انتخاب کننده، دارای حسن انتخاب

انگلیسی به انگلیسی

• choosy, picky, finicky; making a selection, choosing; pertaining to selection; highly specific in effect or action
a selective process involves choosing particular people or things.
when someone is selective, they choose very carefully what they do, say, or buy.

پیشنهاد کاربران

هدفمند
خودخواسته
تعمدی
بر اساس انتخاب
دلبخواهی
با دقت انتخاب کردن
عمدی
۱. برگزیده. منتخب. ۲. گزینشی. انتخابی ۳. خاص. اختصاصی. ویژه ۴. مشکل پسند. سختگیر ۵. انتخاب کننده
مثال:
Some colleges like Yale are more selective than others.
برخی از دانشگاه ها همانند ییل نسبت به دیگر {دانشگاه ها} سختگیرتر هستند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : select
✅️ اسم ( noun ) : selection / selectee / selector / selectivity
✅️ صفت ( adjective ) : select / selective / selectional
✅️ قید ( adverb ) : selectively
سخت پسند
گزینشی ؛ مشکل پسند
– The human memory is selective
– Some colleges are more selective than others
- She is selective about the clothes she buys
– I'm very selective about the people I associate with
سلیقه ای
selective view
نگاه سلیقه ای
( of a process or agent )
affecting some things and not others
A selective attack
گزینش گر
مشکل پسند
منتخب
انتخاب گر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس