فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: seizes, seizing, seized
حالات: seizes, seizing, seized
• (1) تعریف: to take hold of forcibly and quickly.
• مترادف: grab
• متضاد: let go, release, relinquish, surrender
• مشابه: capture, clasp, clutch, commandeer, confiscate, grasp, grip, snap, snap up, snatch, take, usurp
• مترادف: grab
• متضاد: let go, release, relinquish, surrender
• مشابه: capture, clasp, clutch, commandeer, confiscate, grasp, grip, snap, snap up, snatch, take, usurp
- The police officer seized the man's gun.
[ترجمه محسن احمدآبادی] افسر پلیس تفنگ آن مرد را مصادره کرد|
[ترجمه گوگل] افسر پلیس اسلحه این مرد را کشف و ضبط کرد[ترجمه ترگمان] افسر پلیس تفنگش را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The smuggled birds were found and seized at the airport.
[ترجمه ليلا] پرندگان قاچاق شده در فرودگاه کشف و توقیف شدند|
[ترجمه khalid] پرندگان قاچاق شده در فرودگاه کشف و ظبط شدند.|
[ترجمه گوگل] پرندگان قاچاق در فرودگاه کشف و ضبط شد[ترجمه ترگمان] پرندگان قاچاق در فرودگاه پیدا و ضبط شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to apprehend mentally.
• مترادف: apprehend, catch, comprehend, grasp, understand
• مشابه: absorb, embrace, fathom, gather, get, know, master, perceive, read, savvy
• مترادف: apprehend, catch, comprehend, grasp, understand
• مشابه: absorb, embrace, fathom, gather, get, know, master, perceive, read, savvy
- He seized the concept immediately.
[ترجمه گوگل] او بلافاصله این مفهوم را کشف کرد
[ترجمه ترگمان] او بلافاصله این مفهوم را کشف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او بلافاصله این مفهوم را کشف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to quickly take advantage of.
• مترادف: embrace
• متضاد: lose
• مشابه: act upon, grasp, snap, take, utilize
• مترادف: embrace
• متضاد: lose
• مشابه: act upon, grasp, snap, take, utilize
- Seize the opportunity while it lasts.
[ترجمه eRf] فرصت را تا زمانی که وجود دارد، غنیمت بدان.|
[ترجمه گوگل] فرصت را تا زمانی که ادامه دارد غنیمت بشمارید[ترجمه ترگمان] فرصت را غنیمت شمرد و فرصت را غنیمت شمرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to capture.
• مترادف: capture, catch
• متضاد: free, liberate
• مشابه: abduct, apprehend, arrest, bag, bust, collar, corral, kidnap, nab, pinch
• مترادف: capture, catch
• متضاد: free, liberate
• مشابه: abduct, apprehend, arrest, bag, bust, collar, corral, kidnap, nab, pinch
- The enemy soldiers seized the fort.
[ترجمه گوگل] سربازان دشمن قلعه را تصرف کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان دشمن دژ را گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سربازان دشمن دژ را گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police seized the leader of the gang.
[ترجمه گوگل] پلیس سرکرده باند را دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس رهبر باند را دستگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس رهبر باند را دستگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to take absolute control over.
• مترادف: possess
• مشابه: control, dominate, overpower, overwhelm
• مترادف: possess
• مشابه: control, dominate, overpower, overwhelm
- She was seized by worry.
[ترجمه گوگل] نگرانی او را فرا گرفته بود
[ترجمه ترگمان] نگرانی او را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگرانی او را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to take something for oneself powerfully and quickly (usu. fol. by on or upon).
• مترادف: grasp, snatch
• مشابه: grab, pluck
• مترادف: grasp, snatch
• مشابه: grab, pluck
- She seized on the opportunity to speak her mind.
[ترجمه گوگل] او از فرصت استفاده کرد و نظرش را بیان کرد
[ترجمه ترگمان] از این فرصت استفاده کرد تا تصمیمش را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از این فرصت استفاده کرد تا تصمیمش را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of machine parts, to fuse together so as to prevent operation, usu. because of heat (often fol. by up).
• مشابه: fuse, grab
• مشابه: fuse, grab
- The dishwasher motor seized up.
[ترجمه گوگل] موتور ماشین ظرفشویی توقیف شد
[ترجمه ترگمان] ماشین ظرفشویی بزرگ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین ظرفشویی بزرگ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید