segmentation

/ˌseɡmənˈteɪʃn̩//ˌseɡmənˈteɪʃn̩/

بخش بخش بودن، بخش بخش سازی، تقسیم کردن به بخش ها یا اجزا، پاره پاره شدگی، تقسیم بچند قسمت یا قطعه، قطعه قطعه سازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a division, or the fact of being divided, into segments.

(2) تعریف: in biology, the division of an organ or organism into equivalent parts; cell division.

جمله های نمونه

1. There are two main categories of segmentation criteria.
[ترجمه گوگل]دو دسته اصلی از معیارهای تقسیم بندی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]دو دسته کلی از معیارهای تقسیم بندی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. These are variability, segmentation and operational difficulties.
[ترجمه گوگل]اینها تنوع، تقسیم بندی و مشکلات عملیاتی هستند
[ترجمه ترگمان]اینها تغییرپذیری، تقسیم بندی و مشکلات عملیاتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We will also assume that perfect segmentation has taken place; there are no competing alignments of overlapping phonemes in the graph.
[ترجمه گوگل]ما همچنین فرض خواهیم کرد که تقسیم بندی کامل صورت گرفته است هیچ تراز رقیب واج های همپوشانی در نمودار وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]همچنین فرض می کنیم که تقسیم بندی کامل صورت گرفته است؛ در این نمودار، هیچ همترازی رقابتی از گره های همپوشانی کننده در گراف وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As a result segmentation of the signal into the constituent units of speech is difficult and requires knowledge of the language.
[ترجمه گوگل]در نتیجه تقسیم سیگنال به واحدهای سازنده گفتار دشوار است و نیاز به دانش زبان دارد
[ترجمه ترگمان]در نتیجه تقسیم بندی سیگنال به واحدهای سازنده گفتار دشوار بوده و نیازمند دانش زبان می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Or as the designers would put it, segmentation is a result of recognition.
[ترجمه گوگل]یا همانطور که طراحان می‌گویند، تقسیم‌بندی نتیجه شناخت است
[ترجمه ترگمان]و یا همانطور که طراحان آن را مطرح می کنند، تقسیم بندی نتیجه شناسایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Segmentation is not only shown in the external differentiation of the body but also involves many of the internal organs.
[ترجمه گوگل]تقسیم بندی نه تنها در تمایز خارجی بدن نشان داده می شود، بلکه بسیاری از اندام های داخلی را نیز درگیر می کند
[ترجمه ترگمان]قطعه بندی تنها در تمایز خارجی بدن دیده نمی شود بلکه شامل بسیاری از اعضای داخلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In each case, market segmentation offers an answer to the marketer.
[ترجمه گوگل]در هر مورد، تقسیم بندی بازار پاسخی را به بازاریاب ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]در هر مورد، بخش بندی بازار پاسخ به the را ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Market segmentation is then defined and two main segmentation criteria are explained.
[ترجمه گوگل]سپس بخش‌بندی بازار تعریف می‌شود و دو معیار اصلی تقسیم‌بندی توضیح داده می‌شوند
[ترجمه ترگمان]تقسیم بندی بازار سپس تعریف می شود و دو معیار تقسیم بندی اصلی توضیح داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sometimes his segmentation is highly contentious.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات تقسیم بندی او به شدت بحث برانگیز است
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات بخش بندی او بسیار بحث برانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Product segmentation of this sort is visible in clothes retailing, and the distribution of fitted kitchens and bedroom furniture.
[ترجمه گوگل]تقسیم بندی محصولات از این نوع در خرده فروشی لباس و توزیع آشپزخانه های مجهز و مبلمان اتاق خواب قابل مشاهده است
[ترجمه ترگمان]تقسیم بندی محصول این نوع در فروش پوشاک، و توزیع of مجهز و مبل اتاق خواب دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Three examples of Product Segmentation are given below.
[ترجمه گوگل]سه نمونه از تقسیم بندی محصول در زیر آورده شده است
[ترجمه ترگمان]سه نمونه از قطعه بندی محصول در زیر آورده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When I was ready to implement market segmentation, I went back to many of these same people.
[ترجمه گوگل]وقتی آماده اجرای بخش بندی بازار شدم، به سراغ بسیاری از همین افراد رفتم
[ترجمه ترگمان]زمانی که من برای اجرای بخش کردن بازار آماده بودم، به بسیاری از این افراد برگشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His attentional impairment arises after normal segmentation of the image into figures and background has taken place.
[ترجمه گوگل]اختلال توجه او پس از تقسیم طبیعی تصویر به شکل و پس زمینه ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]اختلال attentional پس از تقسیم بندی نرمال تصویر به صورت اشکال و پس زمینه رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Market segmentation is especially important in consumer markets, where the numbers of potential buyers can be measured in millions.
[ترجمه گوگل]تقسیم بندی بازار به ویژه در بازارهای مصرفی مهم است، جایی که تعداد خریداران بالقوه را می توان به میلیون ها نفر اندازه گیری کرد
[ترجمه ترگمان]تقسیم بندی بازار به ویژه در بازارهای مصرف کنندگان مهم است، که در آن تعداد خریداران احتمالی را می توان در میلیون ها اندازه گیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Segmentation is another problem that affects both media.
[ترجمه گوگل]تقسیم بندی مشکل دیگری است که هر دو رسانه را تحت تأثیر قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]قطعه بندی یک مشکل دیگر است که هر دو رسانه را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] قطعه بندی
[کامپیوتر] قطعه سازی؛ قطعه بندی
[ریاضیات] عمل قطعه قطعه کردن

انگلیسی به انگلیسی

• division into segments, separation into parts; division of a creature or organ into equal parts (biology); cell division (biology)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : segmentalize
✅️ اسم ( noun ) : segment / segmentation / segmentalization / segmentalism
✅️ صفت ( adjective ) : segmental / segmented / segmentable
✅️ قید ( adverb ) :segmentally
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم sect
📌 این ریشه، معادل "cut" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "cut" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 sect: a group “cut” off from a larger organization.
🔘 section: a part “cut” from a whole.
🔘 sectional: relating to a piece “cut” from something bigger.
🔘 segment: a portion “cut” from a larger piece.
🔘 intersect: lines that “cut” across each other.
🔘 dissect: to “cut” apart for close examination.
🔘 bisect: to “cut” into two equal parts.
🔘 resect: to surgically “cut” out.
🔘 insect: an arthropod whose body appears “cut” into segments.
🔘 transect: to “cut” across something.
🔘 cross - section: a slice “cut” across an object.
🔘 sector: an area “cut” from a circle or region.
🔘 subsect: a smaller group “cut” away from a main sect.
🔘 subsection: a portion “cut” from a larger section.
🔘 bisection: the act or process of “cutting” something into two equal parts.
🔘 dissection: the process of “cutting” apart for study or analysis.
🔘 intersection: the point at which lines “cut” across each other.
🔘 exsect: to “cut” out or away.
🔘 vivisection: “cutting” into live organisms for scientific research.
🔘 sectarian: relating to a group “cut” off from others, especially in belief or affiliation.

قطعه قطعه سازی
بخش بندی، طبقه بندی
گروه بندی ( بیشتر منظور گروه بندی در سازمان ها برای افزایش بهره وری در تعاملات سازمانی )
segmentation ( زبان‏شناسی ) ==واژه بیگانه: segmentationواژه مصوب: تقطیعتعریف: برش زنجیرۀ گفتار یا تجزیۀ آن به واحدهای سازندۀ آن==segmentation ( بازاریابی )
واژه مصوب: بخش بندی
تعریف: تقسیم بندی بازار به گروه های مختلفی از مشتریان که ویژگی ها و نیازهای مشابه دارند
[مارکتینگ] بخش بندی، شناسایی بخش های مختلف بازار از نظر سنی، جنسیتی، قدرت خرید، شهری یا روستایی، و مانند آنها
[مهندسی] قطعه قطعه کردن، تقسیم یک کل یک پارچه به چند جزء متصل به هم
( در ماشینکاری ) تکه تکه شدن براده حاصل از برش ماده
طبقه بندی

بپرس