صفت ( adjective )
حالات: seemlier, seemliest
حالات: seemlier, seemliest
• (1) تعریف: in accord with decency and propriety; suitable; fitting; decorous.
• مترادف: appropriate, fitting, proper, right, suitable
• متضاد: scandalous, tasteless, unbecoming, unseemly
• مشابه: acceptable, applicable, apposite, apropos, befitting, comely, decent, decorous, done, legitimate, meet, modest, nice, possible, respectable
• مترادف: appropriate, fitting, proper, right, suitable
• متضاد: scandalous, tasteless, unbecoming, unseemly
• مشابه: acceptable, applicable, apposite, apropos, befitting, comely, decent, decorous, done, legitimate, meet, modest, nice, possible, respectable
- That miniskirt is not seemly attire for the funeral; put on something a little more conservative.
[ترجمه گوگل] آن دامن کوچک لباسی برای مراسم تشییع جنازه نیست چیزی کمی محافظه کارانه تر بپوشید
[ترجمه ترگمان] این لباس پوشیدن مناسب برای مراسم تدفین نیست؛ چیزی را که اندکی محافظه کارتر بود بر جای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این لباس پوشیدن مناسب برای مراسم تدفین نیست؛ چیزی را که اندکی محافظه کارتر بود بر جای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We expected some racy jokes from the groom's best man, but his remarks were quite seemly.
[ترجمه گوگل] ما انتظار داشتیم که از بهترین مرد داماد شوخی های تند و تیز داشته باشیم، اما اظهارات او کاملاً ظاهری بود
[ترجمه ترگمان] ما انتظار داشتیم که از ساقدوش داماد چند تا شوخی بامزه داشته باشیم، اما his کام لا مناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما انتظار داشتیم که از ساقدوش داماد چند تا شوخی بامزه داشته باشیم، اما his کام لا مناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having an attractive appearance.
• مترادف: comely, fair
• متضاد: unbecoming
• مشابه: agreeable, attractive, becoming, engaging, fetching, lovely, nice, pretty
• مترادف: comely, fair
• متضاد: unbecoming
• مشابه: agreeable, attractive, becoming, engaging, fetching, lovely, nice, pretty
- a seemly young maiden
[ترجمه گوگل] یک دوشیزه به ظاهر جوان
[ترجمه ترگمان] دختر جوان شایسته ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دختر جوان شایسته ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: seemlier, seemliest
مشتقات: seemliness (n.)
حالات: seemlier, seemliest
مشتقات: seemliness (n.)
• : تعریف: in a seemly way; decorously; decently.
• مترادف: appropriately, decorously, fittingly, properly
• متضاد: unseemly
• مشابه: acceptably, apropos, decently, legitimately, right, rightly, suitably
• مترادف: appropriately, decorously, fittingly, properly
• متضاد: unseemly
• مشابه: acceptably, apropos, decently, legitimately, right, rightly, suitably