seedbed

/ˈsiːdbed//ˈsiːdbed/

معنی: محل رشد ونمو، جای تخم ریزی
معانی دیگر: بستر بذر، محل کشت بذر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a plot of land prepared for planting seeds.

(2) تعریف: a bed of soil where seedlings are grown before transplanting.

جمله های نمونه

1. We began to rake over the seedbed while they were selecting the seeds.
[ترجمه گوگل]در حالی که آنها در حال انتخاب دانه ها بودند، ما شروع به چنگ زدن روی بستر بذر کردیم
[ترجمه ترگمان]در حالی که آن ها دانه ها را انتخاب می کردند، شروع به جمع آوری over کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. TV is using radio as a seedbed for ideas.
[ترجمه گوگل]تلویزیون از رادیو به عنوان بستری برای ایده‌ها استفاده می‌کند
[ترجمه ترگمان]تلویزیون از رادیو به عنوان a برای ایده ها استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A secure environment is the seedbed of emotional growth.
[ترجمه گوگل]یک محیط امن بستر رشد عاطفی است
[ترجمه ترگمان]محیط امن the رشد عاطفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They raked the soil smooth for a seedbed.
[ترجمه گوگل]آنها خاک را برای بستر کاشت صاف کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها خاک را برای a صاف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Strong personal beliefs can become a seedbed for conflicts.
[ترجمه گوگل]باورهای شخصی قوی می تواند به بستری برای درگیری تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]اعتقادات شخصی قوی می تواند برای تعارض به چالش کشیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Groundwork Prepare a really fine seedbed and sow the seeds thinly to avoid unnecessary thinning.
[ترجمه گوگل]مقدمات: بستر بذری واقعاً خوب تهیه کنید و بذرها را نازک بکارید تا از نازک شدن غیر ضروری جلوگیری کنید
[ترجمه ترگمان]groundwork یک seedbed واقعا خوب را آماده کنید و دانه ها را کم کنید تا از رقیق شدن غیر ضروری اجتناب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All these become institutional seedbed of fuzzy accounting information.
[ترجمه گوگل]همه اینها به بستر نهادی اطلاعات حسابداری فازی تبدیل می شوند
[ترجمه ترگمان]همه اینها به seedbed سازمانی اطلاعات حسابداری فازی تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Born in Brooklyn, that seedbed of gifted American Jews, Bernard Malamud has made his living as a teacher and writer.
[ترجمه گوگل]برنارد مالامود که در بروکلین، آن بستر یهودیان مستعد آمریکایی، به دنیا آمد، زندگی خود را به عنوان معلم و نویسنده گذرانده است
[ترجمه ترگمان]برنارد Malamud که در بروکلین متولد شد، به عنوان معلم و نویسنده زندگی خود را به عنوان معلم و نویسنده ساخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. May adopt the seedbed in the sesame seed production to grow seedlings, transplant with few earth.
[ترجمه گوگل]ممکن است بستر بذر را در تولید بذر کنجد برای رشد نهال، پیوند با خاک کمی اتخاذ کند
[ترجمه ترگمان]ماه مه the را در تولید دانه کنجد به کاشت نهال، پیوند با چند زمین، انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The gardener raked the soil smooth for a seedbed.
[ترجمه گوگل]باغبان خاک را صاف کرد تا بستر کاشته شود
[ترجمه ترگمان]باغبان خاک را به نرمی روی زمین جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yumiaobao as a treatment was applied in seedbed soil of paper - tube in sugar beet.
[ترجمه گوگل]Yumiaobao به عنوان یک تیمار در خاک بستر کاشت کاغذ - لوله در چغندرقند استفاده شد
[ترجمه ترگمان]Yumiaobao به عنوان یک روش درمانی در خاک seedbed از جنس کاغذ در چغندر قند اعمال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cutting winter insulation to do a good job seedbed of work.
[ترجمه گوگل]برش عایق زمستانه برای انجام کار خوب بستر کار
[ترجمه ترگمان]قطع عایق زمستان برای انجام کار خوب کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My region is a seedbed of crime.
[ترجمه گوگل]منطقه من بستر جنایت است
[ترجمه ترگمان]منطقه من seedbed جنایت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Seedbed soil fertilizing is one of the key measures for raising mechanical transplanting rice seedling.
[ترجمه گوگل]کوددهی خاک بستر یکی از اقدامات کلیدی برای پرورش نهال برنج نشایی مکانیکی است
[ترجمه ترگمان]بارور سازی خاک seedbed یکی از معیارهای مهم برای افزایش سطح transplanting برنج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محل رشد و نمو (اسم)
seedbed

جای تخم ریزی (اسم)
seedbed

انگلیسی به انگلیسی

• area of soil prepared for seeding
place from growing young plants, plant nursery, place to tend to plant sprouts

پیشنهاد کاربران

رستنگاه، مکان رشد، مکان رستن
دانشگاه رستنگاه یا مکان رشد فرهنگه
منبع دیکشنری آکسفورد OLD
a place of development.
"the university is a seedbed of culture"
a place or source of growth or development/ a situation from which something develops
محل یا منبع/ بستر رشد یا توسعه
They perceive politics as the seedbed of corruption
The discussions will serve as a seedbed for ideas
seedbed ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: بستر بذر
تعریف: زمینی که برای بذرکاری آماده شده باشد
بستر رشد، بستری بارور، زمینی حاصلخیز

بپرس