see sense

پیشنهاد کاربران

عقلی کردن
چاره اندیشی کردن
چاره کار را در. . . دیدن
Understanding something logical
بعد از خودرائی ، لجاجت و غیرمنطقی بودن ، منطق را پذیرفتن
: to decide to act in a sensible way
stop behaving unreasonably or foolishly
our aim is to make them see sense and leave us alone
I wish she would see sense and go to college.
سر عقل اومدن
عاقلانه فکر کردن / تصمیم گرفتن
درایت به خرج دادن
هدف، دلیل، ارزش، امتیاز، مزیت، نفع، سود
I can't see the sense in this: PURPOSE, point, reason, object, motive; use, value, advantage, benefit
من نمی توانم هدف این [کار] ببینم.
من نمی توانم مزیتی در این ببینم.
من نمی توانم دلیل این را دریابم.
من نمی دانم فایده این کارچیست.

کاری کنی که بقیه معقول تر از قبل فکر و عمل بکنن

بپرس