see

/ˈsiː//siː/

معنی: مقر یا حوزه اسقفی، مشاهده کردن، دیدن، فهمیدن، ملاقات کردن، نگاه کردن، بنگر
معانی دیگر: به دیدن کسی رفتن، پذیرفتن، پی بردن، درک کردن، متوجه شدن، دریافتن، تصور کردن، (در عالم تصور) قبول کردن، پنداشتن، (معمولا با: that) پاییدن، مراقب بودن، مشایعت کردن، همراهی کردن، معاشرت کردن، (به ویژه زن و مرد) دیدار کردن، مرتب با هم بودن، رابطه داشتن، بینایی داشتن، بینا بودن، بررسی کردن، (امر) ببین !، نظرکن !، ناظر باش !، شاهد بودن، ناظر بودن، به چشم دیدن، (بازی ورق) دست کسی را دیدن، بلوف کسی را پاسخ دادن، مقر اسقف، مطران نشین، مقر پاپ اعظم، مقام پاپ یا مطران، بنگر

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sees, seeing, saw, seen
(1) تعریف: to perceive or observe with one's eyes.
مترادف: eye, look at, notice, observe, sight, view
متضاد: miss
مشابه: behold, contemplate, descry, discern, espy, gaze at, glimpse, lay eyes on, notice, perceive, regard, remark, spot, stare at

- We can see the ocean from our hotel.
[ترجمه Mohammad] ما می تونیم اقیانوس رو از هتلمان ببینیم
|
[ترجمه دنیز] ما می توانیم اقیانوس را از هتل خود ببینیم.
|
[ترجمه .] ما از هتلمان، اقیانوس را می بینیم.
|
[ترجمه گوگل] از هتلمان می توانیم اقیانوس را ببینیم
[ترجمه ترگمان] ما می توانیم اقیانوس را از هتل خود ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I became suspicious when I saw that the front door was open.
[ترجمه گوگل] وقتی دیدم در ورودی باز است مشکوک شدم
[ترجمه ترگمان] وقتی دیدم که در جلویی باز است، مشکوک شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He saw his ex-wife having a lunch with a friend at a nearby table.
[ترجمه گوگل] او همسر سابقش را در حال ناهار با یکی از دوستانش در کنار میز نزدیک دید
[ترجمه ترگمان] او همسر سابقش را دید که با یک دوست در یک میز نزدیک ناهار می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to comprehend intellectually; understand.
مترادف: catch, comprehend, grasp, perceive, understand
متضاد: miss
مشابه: appreciate, apprehend, fathom, get, know, penetrate, realize, savvy

- I see your point, now that you've explained it to me.
[ترجمه گوگل] حالا که به من توضیح دادی متوجه منظورت شدم
[ترجمه ترگمان] منظورت را می فهمم، حالا که برایم توضیح دادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't see why he would want to give up a good job like that.
[ترجمه گوگل] نمی دانم چرا او می خواهد چنین شغل خوبی را رها کند
[ترجمه ترگمان] نمی دانم چرا او می خواست چنین شغلی را رها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to experience as a spectator; take in a performance or event with one's eyes.
مترادف: attend, watch
مشابه: experience, go to, observe, view, witness

- Let's go out and see a movie tonight.
[ترجمه طناز] بیا بریم بیرون و یه فیلم ببینم امشب
|
[ترجمه Mz] امشب بریم بیرون و فیلم ببینیم
|
[ترجمه گوگل] امشب بریم بیرون و فیلم ببینیم
[ترجمه ترگمان] بیا بریم یه فیلم ببینیم امشب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Several people who had seen the accident were talking to the police.
[ترجمه Amir ali] چند نفری که تصادف را دیده بودند در حال صحبت با پلیس بودند
|
[ترجمه گوگل] چند نفری که تصادف را دیده بودند در حال صحبت با پلیس بودند
[ترجمه ترگمان] چند نفر که تصادف را دیده بودند با پلیس صحبت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did anyone see the suspect enter the building?
[ترجمه گوگل] آیا کسی مظنون وارد ساختمان را دیده است؟
[ترجمه ترگمان] کسی دیده که مظنون وارد ساختمون شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I've never done this procedure myself, but I've seen it done many times.
[ترجمه fateme] من هرگز این کار را خودم به تنهایی انجام نداده ام اما دیده ام که انجام شود.
|
[ترجمه گوگل] من خودم هرگز این روش را انجام نداده ام، اما بارها انجام آن را دیده ام
[ترجمه ترگمان] من هرگز این عمل را انجام نداده ام، اما بارها این کار را کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to visit for social or other purposes.
مترادف: call on, visit
مشابه: confer with, consult, court, date, meet with, speak to, woo

- We're going to see some friends this weekend.
[ترجمه محمد مهدی] ما میخواهیم همین اخر هفته بعضی دوستان رو ببینیم
|
[ترجمه گوگل] این آخر هفته قراره چند تا از دوستان رو ببینیم
[ترجمه ترگمان] این آخر هفته میریم چند تا دوست پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm going to ask my lawyer about that when I see him next week.
[ترجمه گوگل] هفته آینده وقتی او را ببینم، در این مورد از وکیلم سؤال خواهم کرد
[ترجمه ترگمان] هفته بعد که او را می بینم در این مورد با وکیلم صحبت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to find out or determine.
مترادف: determine, find out
مشابه: ascertain, discover, investigate, learn

- Would you go see what the trouble is?
[ترجمه گوگل] برو ببین مشکلت چیه؟
[ترجمه ترگمان] می خوای بری ببینی مشکل چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to view, deem, or consider.
مترادف: consider, deem, view
مشابه: judge

- My father sees me only as his little girl and not as an adult.
[ترجمه گوگل] پدرم مرا فقط به عنوان دختر کوچک خود می بیند و نه به عنوان یک بزرگسال
[ترجمه ترگمان] پدرم فقط من رو به عنوان دختر کوچولوش میبینه و نه به عنوان یه آدم بالغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We don't see this as an insurmountable problem.
[ترجمه گوگل] ما این را به عنوان یک مشکل غیرقابل حل نمی بینیم
[ترجمه ترگمان] ما این مساله را به عنوان یک مشکل insurmountable نمی بینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: to have or form a mental picture of; visualize.
مترادف: picture, visualize
مشابه: imagine

- I see pink and white roses in this part of the garden and maybe irises on the other side.
[ترجمه گوگل] من در این قسمت از باغ رزهای صورتی و سفید می بینم و آن طرف شاید گل های زنبق
[ترجمه ترگمان] گل سرخ و سفیدی را در این قسمت از باغ می بینم و شاید irises طرف دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I still see your mother whenever I look into your face.
[ترجمه گوگل] هنوز هم هر وقت به صورتت نگاه می کنم مادرت را می بینم
[ترجمه ترگمان] من هر وقت به صورت تو نگاه می کنم، مادرت را می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: to predict or foretell.
مترادف: foresee, predict
مشابه: envision, foreknow, foretell, prognosticate, prophesy, sense

- Some economists saw the great crash coming.
[ترجمه گوگل] برخی از اقتصاددانان سقوط بزرگ را در راه است
[ترجمه ترگمان] برخی از اقتصاددانان سقوط عظیم را دیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: to have experience of.
مترادف: experience
مشابه: know, sustain, taste, undergo

- He saw service in Africa during World War II.
[ترجمه گوگل] او در طول جنگ جهانی دوم خدمت را در آفریقا دید
[ترجمه ترگمان] او در طول جنگ جهانی دوم خدماتی را در آفریقا دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(10) تعریف: to make sure.
مترادف: assure, ensure, mind
مشابه: guarantee

- Will you see that the work is finished today?
[ترجمه گوگل] آیا می بینید که کار امروز تمام شده است؟
[ترجمه ترگمان] آیا خواهی دید که کار امروز تمام شده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(11) تعریف: to have a romantic relationship with.

- My daughter is seeing a very nice man now.
[ترجمه گوگل] دخترم الان داره یه مرد خیلی خوب میبینه
[ترجمه ترگمان] دخترم داره یه مرد خیلی خوب رو میبینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He'd been secretly seeing another woman for a year.
[ترجمه گوگل] او یک سال بود که مخفیانه زن دیگری را می دید
[ترجمه ترگمان] او یک سال بود که پنهانی یک زن دیگر را دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to have or use the power of sight.
مشابه: look

- She could no longer see well enough to pass her driver's test.
[ترجمه گوگل] او دیگر نمی توانست آنقدر خوب ببیند که بتواند در آزمون رانندگی خود موفق شود
[ترجمه ترگمان] او دیگر به اندازه کافی خوب نبود که بتواند امتحان رانندگی را رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to comprehend or understand.
مترادف: apprehend, understand
مشابه: know, savvy

- Their sufferings were incomprehensible to me in the past, but now I truly see.
[ترجمه گوگل] رنج آنها در گذشته برای من غیرقابل درک بود، اما اکنون واقعاً می بینم
[ترجمه ترگمان] در گذشته، رنج آن ها برای من غیرقابل ادراک بود، اما حالا واقعا می فهمم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to consider or speculate.
مترادف: consider, speculate
مشابه: cogitate, contemplate, theorize, think

- Let me see, who should go first?
[ترجمه گوگل] ببینم کی باید اول بره؟
[ترجمه ترگمان] بذار ببینم، کی اول باید بره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to make an inquiry; find out.
مترادف: ask, find out, inquire
مشابه: ascertain, determine

- I'll see whether she wants to come with us to the concert.
[ترجمه گوگل] ببینم می خواهد با ما به کنسرت بیاید یا نه
[ترجمه ترگمان] حالا می فهمم که می خواهد با ما به کنسرت بیاید یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to observe.
مترادف: notice, observe, tell
مشابه: discern, perceive, realize, recognize

- Did you see if it was a man or a woman?
[ترجمه گوگل] دیدی مرد بود یا زن؟
[ترجمه ترگمان] دیدی اون مرد یا زن بود یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. see that he does it right
بپا تا آن کار را درست انجام بدهد.

2. see what flowers i have brought you!
ببین چه گل هایی برایت آورده ام !

3. see what they want
ببین چه می خواهند.

4. see about (something)
رسیدگی کردن،بررسی کردن،اقدام کردن،ترتیب (چیزی را) دادن

5. see action
در عملیات جنگی درگیر شدن،وارد رزم شدن

6. see after
توجه کردن (از)،پاییدن،رسیدگی کردن

7. see double
لوچ بودن،چپ چشم بودن،همه چیز را دوتا دیدن

8. see eye to eye
کاملا در توافق بودن،هم عقیده بودن

9. see fit
مناسب پنداشتن،سزاوار دانستن

10. see fit (to)
صلاح دانستن،صواب دانستن

11. see into
1- بازرسی کردن،تفتیش کردن 2- (درست) فهمیدن،پی بردن،دریافتن

12. see life
تجربیات گسترده داشتن،دنیا دیده شدن

13. see off
مشایعت کردن،پسواز رفتن

14. see one's way (clear)
1- مایل یا آماده به انجام کاری بودن 2- انجام شدنی پنداشتن

15. see out
1- (نادر) انجام دادن 2- تا پایان ماندن یا ناظر بودن یا تاب آوردن

16. see red
(عامیانه) خشمگین شدن یا بودن

17. see stars
برق از چشمان (کسی) پریدن

18. see the handwriting on the wall
واقعه ی بدی را پیش بینی کردن

19. see the last of
برای آخرین بار دیدن

20. see the light of day
آشکار شدن،برملا شدن،اعلام شدن

21. see through
1- (به ماهیت چیزی) پی بردن

22. see to
رسیدگی کردن به،تر و خشک کردن

23. see with half an eye
به آسانی یادگرفتن،مثل فوت آب بلد بودن

24. see you (or see you later)
(خودمانی) خدانگهدار،خداحافظ،به امید دیدار

25. see you later
خداحافظ،تا بعدا،به امید دیدار مجدد

26. behold, see with your own eyes!
از دیده نظر کن هان !

27. gracious! see how it's snowing!
عجب ! ببین چه برفی میاد!

28. i see a man
مردی را می بینم.

29. i see her very little
او را خیلی کم می بینم.

30. i see him every other day
یک روز در میان او را می بینم.

31. i see him rarely anymore
دیگر خیلی کم او را می بینم.

32. i see where the prices are going up
می بینم که قیمت ها دارند بالا می روند.

33. i see your meaning
مقصود شما را می فهمم.

34. o, see with your eyes. . .
از دیده نظر کن هان. . .

35. to see a film
فیلمی را دیدن

36. to see a project through
طرحی را به انجام رساندن

37. to see someone's hand in a matter
متوجه دخالت کسی در کاری شدن

38. to see through another's game
دست کسی را خواندن

39. we see smoke and we infer fire
ما دود می بینیم و به آتش پی می بریم.

40. we see the drift of his thoughts in his books
گرایش افکار او را در آثارش می بینیم.

41. monkey see monkey do
جلو آدم مسخره مسخره بازی درآوردن،جلو میمون میمون بازی درآوردن

42. can i see your book for just a second ?
آیا می توانم کتاب شما را فقط برای یک لحظه ببینم ؟

43. come and see us if you are in the neighborhood
اگر به این حوالی آمدی سری به ما بزن.

44. do you see those guys?
آیا آنها را می بینی ؟

45. don't you see (how) hardship has reached its utmost
نبینی که سختی به غایت رسید

46. don't you see how hardship and suffering have reached the limit?
نبینی که سختی به غایت رسید ـ مشقت به حد نهایت رسید؟

47. don't you see that hardship has reached an extremity . . . ?
نبینی که سختی به غایت رسید . . . ؟

48. i can't see him as president
رییس جمهور بودن او برایم قابل تصور نیست.

49. i can't see without my glasses
بدون عینک نمی توانم ببینم.

50. i could see my face in the well-rubbed wood
می توانستم چهره ی خود را در چوب جلاخورده ببینم.

51. i could see my face on the well-varnished hallway floor
می توانستم چهره ی خود را روی کف راهرو که خوب جلا داده شده بود ببینم.

52. i could see the shade of her face on the silver tray
توانستم انعکاس صورت او را بر سینی نقره ببینم.

53. i couldn't see any skin broken
پوستش پارگی نشان نمی داد.

54. i will see him tonight
امشب او را ملاقات خواهم کرد.

55. i will see you on monday
دوشنبه شما را خواهم دید.

56. if i see him again, i'll brain him!
اگر دوباره او را ببینم تو سرش خواهم زد!

57. if you see a thief, call security
اگر دزد دیدی اداره ی حفاظت را خبر کن.

58. if you see her, tell her
اگر او را دیدی به او بگو.

59. may i see your authorization for this?
آیا ممکن است مجوز قانونی خود را برای این کار ارائه دهید؟

60. nobody can see him today
امروز هیچ کس نخواهد توانست او را ملاقات کند.

61. one could see the effects of starvation and disease in her face
پیامدهای گرسنگی و بیماری در چهره ی او نمایان بود.

62. those who see and those who are blind
آنان که بینا هستند و آنان که نابینا

63. those who see moral issues in black-and-white terms and do not consider anything as gray
کسانی که امور اخلاقی را فقط به طور سیاه و سفید می بینند و حد وسطی قائل نیستند.

64. thou wilt see the end of this struggle
تو عاقبت این کشمکش را خواهی دید.

65. what you see is a phantom that will lead to destruction
آنچه تو می بینی توهمی است که به نابودی خواهد انجامید.

66. when you see other cars, dim your lights
وقتی ماشین های دیگر را می بینی با نور پایین حرکت کن.

67. you must see a doctor
باید پیش یک دکتر بروی.

68. now you see it, now you don't
حالا آنرا می بینی و سپس آنرا نمی بینی،یک دفعه غیبش می زند

69. wait and see
صبر کردن و در انتظار حوادث بودن

70. come around to see us
برای دیدنمان بیا.

مترادف ها

مقر یا حوزه اسقفی (اسم)
see

مشاهده کردن (فعل)
apperceive, perceive, observe, see, behold

دیدن (فعل)
sense, vision, sight, eye, view, notice, look, witness, perceive, observe, see, behold, distinguish, descry, twig, catch sight, contemplate

فهمیدن (فعل)
comprehend, sense, get, realize, savor, understand, perceive, see, fathom, grasp, figure out, discern, catch, rumble, follow, savvy, conceive, penetrate, plug in

ملاقات کردن (فعل)
meet, encounter, visit, see, have an interview

نگاه کردن (فعل)
eye, regard, look, see, look up

تخصصی

[ریاضیات] ر . ک . (رجوع کنید به)

انگلیسی به انگلیسی

• bishopric, office of a bishop; position or authority of a bishop
view, perceive with the eyes; watch, observe; comprehend, understand; ensure, take care of; undergo, experience; accompany; meet with; date, maintain an ongoing romantic relationship
when you see, you notice or recognize something or someone, using your eyes.
when you see something, you look at it because you are interested in it.
if you go to see someone, you visit them or meet them.
if you see someone to a particular place, you accompany them to make sure that they get there safely.
if you see that something is true or exists, you realize that it is true or exists, by carefully observing it or thinking about it.
if you see why something happens or see what someone means, you understand why it happens or what they mean.
if you say that you will see what is happening or what the situation is, you mean you intend to find out.
if you see that something is done, you make sure that it is done.
if you see a situation or someone's behaviour in a particular way, you regard it in that way.
if a person or a period of time sees a particular change or event, the change or event takes place while that person is alive or during that period of time.
if you see something happening in the future, you imagine it, or predict that it will happen.
see is used in books to indicate to readers where they should look for more information.
if you say that you will see if you can do something, you mean that you will try to do it.
when someone asks you for help, if you say that you will `see what you can do', or `see what can be done', you mean that you will try to help them.
people say `i'll see' or `we'll see' to indicate that they do not intend to make a decision immediately, and will decide later.
people say `let me see' or `let's see' when they are trying to remember something, or are trying to find something.
you say `i see' to indicate that you understand what someone is telling you.
you can use `seeing that' or `seeing as' to introduce the reason for what you are doing or saying; an informal use.
`see you' and `see you later' are informal ways of saying goodbye when you expect to meet someone again soon.
when you see about something, you arrange for it to be done or provided.
if someone says that they will do something, and you say `we'll see about that', you mean that you intend to prevent them from doing it.
if you ask what someone sees in a particular person, you want to know what they find attractive about that person.
when you see someone off, you go with them to a station, airport, or port that they are leaving from, and say goodbye to them there.
to see someone or something off means to force them to leave a place.
in a game or competition, if you see off your opponents, you succeed in improving your position so that you win.
if you see through someone or see through what they are doing, you realize what their intentions are, even though they are trying to hide them.
if someone or something sees you through a problem or a difficult time, they support you and help you to cope with it.
if you see to something that needs attention, you deal with it.

پیشنهاد کاربران

نگاه کنید به
در متون مربوط به رشته کتابداری یا علم اطلاعات و دانش شناسی، از این دستور برای ارجاع بیشتر استفاده می شود تا واژه های مشابه بررسی شوند.
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�سهse�یا �سیل sel� به معنی دیدن ونگاه کردن است. در زبان باستانی ایلامی �سی یه siya� و �سیل sel� به معنی دیدن وچشم است. این واژه نیز مانندبسیاری از واژگان دیگر وارد زبانهای
...
[مشاهده متن کامل]
اروپایی شده ودر زبان انگلیسی به صورت �سیsee� به معنی دیدن ومشاهده کردن است وهمچنین در زبان یونانی�اوسهose� به معنی چشم است که باهم مرتبط اند. . . بر طبق مندرجات کتاب اوستا، مهاجرت آریایی ها از داخل سرزمین ایران به بقیه جاهاصورت گرفته است. . .

For Example ⬇️✒️🗒️
Do you see what I see?
Do you see what I see?
I see lightning, I hear thunder
Something stirring six feet under
Dead things coming back to life again
I believe there's about to be another resurrection
...
[مشاهده متن کامل]

Oh, I see signs and I see wonders
I see bursts of living color
Dead things coming back to life again
I believe there's about to be another resurrection
Come alive
Wake up, sleeper
He is risen
We are risen with Him
⬇️Foot Note
Christopher Joel Brown / Jason David Ingram / Joseph Patrick Martin Barrett / Steven Furtick
What I See � Sony/ATV Music Publishing LLC, Universal Music Publishing Group

منابع• https://essentialworship.com/songs/elevation-worship/what-i-see/
مراقب بودن - مواظب بودن - پاییدن
💠 A messenger brought this to the store room.
Now they're sending warnings!
What's happening doc?
Nothing, just drive!
They must wait to set up 856 committees meetings and other rubbish.
...
[مشاهده متن کامل]

If we rely on them, we'll have to wait until Dooms day.
Two years on this project and it's not enough.
They need another century.
What can we do?
We must do it ourselves.
See that Schmidt doesn't put the rubbish back.
Alright, don't worry.
Call me if you need me.
اینو یه نامه رسون اورد دم انبار، گفتم شاید لازمش داشته باشید.
نفهمیدم. . حالا دیگه واسه من نامه میدن!
چی شده آقای دکتر؟
هیچی، همش حرف حرف حرف!
باید صبر کرد، باید ۸۵۶ تا جلسه و کمیسیون و کوفت و زهرمار دیگه بذارن.
ما اگه بخوایم به امید اینا بشینیم، باید تا قیام قیامت صبر کنیم.
دو ساله که دارن رو این طرح کار میکنن، هنوز بسه شون نیست.
اونوقت صد سال دیگه هم احتیاج دارن!
آقای دکتر تکلیف چیه، چیکار باید کرد؟
ما باید خودمون به فکر کار خودمون باشیم.
تو فقط مواظب باش که یه وقت این اشمیت این آت و آشغالا رو دو مرتبه نچپونه تو انبار.
چشم، خاطرتون جمع باشه.
اگه طوری شد به من تلفن بزن، فهمیدی.
چشم حتماً بهتون تلفن میزنم، چشم.

دیدن، مشاهده کردن
مثال: Can you see the stars in the sky?
آیا می توانید ستاره ها را در آسمان ببینید؟
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
دیدن
مثال: I can't see without my glasses.
بدون عینکم نمی توانم ببینم.
دیدن؛ فهمیدن، متوجه شدن؛ کسی را ملاقات کردن؛ تماشا کردن؛ پی بردن، متوجه شدن
برداشت کردن
perceive, behold, catch sight of, discern, distinguish, espy, glimpse, look, make out, notice, observe, sight, spot, witness
- understand, appreciate, comprehend, fathom, feel, follow, get, grasp, realize
...
[مشاهده متن کامل]

- find out, ascertain, determine, discover, learn
- make sure, ensure, guarantee, make certain, see to it
- consider, decide, deliberate, reflect, think overدیدن؛ فهمیدن، متوجه شدن؛ کسی را ملاقات کردن؛ تماشا کردن؛ پی بردن، متوجه شدن

🖇 تفاوت 𝐬𝐞𝐞 و 𝐥𝐨𝐨𝐤 𝐚𝐭 و 𝐰𝐚𝐭𝐜𝐡
🔍 دیدن ( see ) اتفاق می افتد چون چشم ها باز هستن ؛ see کردن یک امر فیزیکی است و یک واکنش، نه یک اقدام برنامه ریزی شده
📍 I see many things in this room
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 وقتی هم که شما میخواهید به دلیلی به چیزی نگاه بیندازید ( برای یک مدت کوتاه ) دارید look at میکنید اما وقتی می خواهید به چیزی برای یک مدت زمان طولانی نگاه بیندازید دارید watch میکنید
📍 I'm looking at the clock. I want to know the time
📍 Bob is watching TV

در نظر گرفتن
کاربر آیتوس شریوش، آن که شما میفرمایید سی کردن است نه سیل کردن، سی کردن در گویش های دیگر هم وجود دارد.
See page 45
صفحه ۴۵ را ملاحظه نمایید، به صفحه ۴۵ مراجعه کنید
I see what you mean
منظورت رو میفهمم، منظورت رو درک میکنم در اینجا در سریع صحبت کردن what you ( واچو ) تلفظ میشه😎
I see
متوجهم، میدونم، میفهمم، درک میکنم
see a doctor
پیش دکتر برو
دیدن ( از نوع غیر ارادی )
به چشم آمدن
درک کردن
فهمیدن
I see what you mean
من منظور تو رو درک میکنم
در کوردی
سی دیدن تماشا کردن
سیل در کوردی تما شا کردن به چیزی
سی ل=سی دیدن و ل=لی=به او=به او نگاه کرد ن
سیما =دیدن ما =سی ما
این واژه ی هند و اروپایی، هم ریشه با مصدر �سَهِستن� در زبان پهلوی است به معنای ۱ - نمایان شدن ، ظاهرشدن . ۲ - نگریستن .
گویشوران جنوب ایران نیز مصدر �نگریستن/نگاه کردن� را : سِیل؛ سِی؛ سِهل؛ سِه؛ و . . . می گویند.
به خود دیدن ؛ تجربه کردن
our country saw it's worst year in it's history
کشور ما بدترین سالش را به خود دید
مراجعه کردن، رجوع کردن ; وقتی در متنی ارجاع به عنوانی یا فصلی داده می شود داخل پرانتز می نویسند:
( . . . see ) یعنی مراجعه کنید به فصلِ . . . یا بخشِ . . . )
See a doctor/dentist
ملاقات کردن ( دکتر /دندانپزشک )
نظارت کردن، بازدید کردن، ارزیابی کردن
دیدن
نگاه کردن
به چشم خود دیدن
نگریستن
فعل see به معنای فهمیدن
فعل see در مفهوم فهمیدن معمولا در جمله های استمراری بکار نمی رود. این فعل به فهمیدن یک مطلب، فکر، ایده و . . . توسط کسی اشاره می کند. مثال:
. i see what you mean ( می فهمم که چه می گویی [منظورت را می فهمم]. )
...
[مشاهده متن کامل]

فعل see به معنای دیدن، نگاه کردن، ملاقات کردن
فعل see در مفهوم دیدن یا نگاه کردن.
- این فعل اشاره دارد به استفاده از قدرت بینایی برای دیدن چیزی یا کسی و یا از حضور چیزی یا کسی مطلع شدن از طریق بینایی. این فعل در این مفهوم در جملات استمراری بکار نمی رود. مثال:
. from the window we could see the children playing in the yard ( از پنجره میتوانستیم بچه ها را که در حیاط بازی میکردند ببینیم. )
. turn the light on so i can see ( چراغ را روشن کن تا بتوانم ببینم. )
- فعل see در مفهوم دیدن یا نگاه کردن به معنای تماشا کردن ( watch ) نیز است. مثال:
. fifty thousand people saw the match ( پنجاه هزار نفر مسابقه را دیدند ( تماشا کردند ) . )
نکته: saw شکل گذشته فعل see است.
- فعل see در مفهوم دیدن می تواند به پی بردن و یا مطلع شدن از چیزی ( توسط دیدن، صبر کردن یا پرسیدن ) نیز اشاره کند. مثال:
. we'll have a great time, you'll see ( ما اوقات خوشی خواهیم داشت، خواهی دید. )
. we'll have to see how it goes ( باید ببینیم که چطور پیش خواهد رفت. ) ا
* مثال بالا اشاره به صبر کردن دارد.
فعل see در مفهوم ملاقات کردن.
- این فعل در مفهوم ملاقات کردن به معنای به ملاقات کسی رفتن یا از کسی ملاقات کردن است که البته می توان از معادل دیدن نیز در این مفهوم استفاده کرد ولی ملاقات کردن رسمی تر است. این فعل در این مفهوم با جملات استمراری نیز بکار می رود. مثال:
. my mother is seeing the doctor again next week ( مادرم هفته آینده دوباره با دکتر ملاقات میکند. )
منبع: سایت بیاموز

|| دیدن ||
We do not see the dignity of the world, we
do not see anyone who does not see us 😎👊
واژه ی see انگلیسی، با واژه ی فارسی "سیما" به معنی چهره و دیدار، آنچه با چشم دیده می شود از یک ریشه می باشد. وقتی به رادیو در ایران صدا و به تلویزیون سیما گفته می شود. رادیو یعنی رسانه ای که صدایش شنیده
...
[مشاهده متن کامل]
می شود و سیما یعنی رسانه ای که با چشم می توان برنامه هایش را دید. بنابراین see انگلیسی همان تغییر یافته ی سیمای فارسی است.

I still don't see
من هنوز متوجه نمیشم
see به معنی فهمیدن و متوجه شدن هم هست
I'll go first. see?
من اول میرم. فهمیدی؟
این معنی رو هم میده که بگیم دیدی؟ دیدی گفتم!
پی بردن، درک کردن، متوجه شدن
رابطه جنسی داشتن.
I am not seeing to any body
دیدن ، نگاه کردن
فهمیدن.
see
تلفظ:سی
معنی:دیدن، نگاه کردن
مثال:I see a book به معنا ی : من یک کتاب می بینم

I: من see: می بینم a : یک book: کتاب
من نمیخوام او راببینی
I do not you want to see her
مشاهده، دیدن، نگاه کردن

نگاه کردن ، دیدن ، مشاهده
1 ) to see a/the need for something
نیاز به چیزی/کاری رو درک کردن/متوجه شدن/حس کردن
2 ) I can see both sides of the argument
می تونم هر دو طرف دعوا/جروبحث رو درک کنم ( به هر دوشون حق میدم )
3 ) I don't see that it matters what Josh thinks
...
[مشاهده متن کامل]

من اون مسائل/موضوعات ای که Josh بهشون فکر می کنه رو درک نمی کنم/نمی فهمم
( مسائل/موضوعات ای که واسه Josh مهمه )
4 ) I don't think she saw the point of the story
فکر نمی کنم دختره/خانمه متوجه نکته اون داستان شده باشه
5 ) The way I see it, you have three main problems
به اعتقاد من، شما سه تا مشکل عمده دارید
6 ) As far as I can see ( = in my opinion ) , you've done nothing wrong
به اعتقاد من، شما هیچ کار اشتباهی نکرده اید/هیچ مشکلی ندارید
7 ) Lack of money is the main problem, as I see it ( = in my opinion )
8 ) She is in love with him but Darren sees their relationship in a different light ( = has a different opinion )

واژه - سیل کردن - سیل - در زبان لری برابر با این واژه است در زبان افغانستان هم - سیل - هم داریم که به همین معنی اَست و دیدن با see - انگلیسی شباهت دارد چون همه این زبانها با انگلیسی هم ریشه و از ریشه زبانهای هندواُروپایی هستن .
Were to see
قرار بود
مواجه بودن
یافت شدن
Seeing you will refresh my will and effort
دیدن شما باعث نیرو تازه نفس شدن در اراده و تلاش من خواهد بود

. I didn't see that coming
انتظار این را نداشتم. این را دیگه پیش بینی نکرده بودم.
تلقی کردن
احساس کردن
Didnt see it coming
انتظارش رو نداشتم
Ali feels happy when he sees his grandmother 📚
هر وقت علی مادربزرگش را میبیند احساس خوشحالی می کند
Let's see how you look
بیا قیافه نحستو ببینم
بدرقه ,
See you later خداحافظی
ملاقات
شاهد ( بودن )
دانستن، انگاشتن، پنداشتن، تلقی کردن، لحاظ کردن، برشمردن
خطاب به بینندگان در تلویزیون - /شنوندگان مستحضر هستید که. . . see
مراجعه کردن ( به متن )
Lets see بزار ببینم
دیدن، فهمیدن
اگر مد نظر ما زمان گذشت ی آن باشد به معنای ببینید است
فهمیدن
مانند=I see
معنی= فهمیدم
چون I به معنی من است و ضمیر هست. اما SEE به معنی فهمیدن است و مصدر است.
پس اگر ضمیر و مصدر با یک دیگر ترکیب بشوند ما فعل داریم
تشخیص دادن
مورد توجه قرار دادن ـ در نظر گرفتن
to pay attention
heed
دیدن

دیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٦)

بپرس