صفت ( adjective )
مشتقات: secludedly (adv.), secludedness (n.)
مشتقات: secludedly (adv.), secludedness (n.)
• (1) تعریف: isolated or hidden away from view.
• مترادف: hidden, isolated, out-of-the-way, remote
• مشابه: cloistered, covert, lone, private, recluse, secret
• مترادف: hidden, isolated, out-of-the-way, remote
• مشابه: cloistered, covert, lone, private, recluse, secret
- The resort is secluded and can only be reached by boat.
[ترجمه آرش] اقامتگاه دوراز ذسترس است و تنهابا قایق قابل دسترسی است|
[ترجمه گوگل] استراحتگاه خلوت است و فقط با قایق می توان به آن رسید[ترجمه ترگمان] این اقامتگاه منزوی است و تنها با قایق قابل دستیابی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: set apart or remote from other people; solitary.
• مترادف: alone, isolated, out-of-the-way, remote, solitary
• متضاد: busy
• مشابه: abandoned, deserted, desolate, forsaken, lone, lonely, unfrequented
• مترادف: alone, isolated, out-of-the-way, remote, solitary
• متضاد: busy
• مشابه: abandoned, deserted, desolate, forsaken, lone, lonely, unfrequented
- The secluded patients were not allowed visitors in their rooms.
[ترجمه گوگل] بیماران منزوی اجازه حضور در اتاق های خود را نداشتند
[ترجمه ترگمان] بیماران در حال دور به بازدیدکنندگان اجازه ورود به اتاق خود را نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیماران در حال دور به بازدیدکنندگان اجازه ورود به اتاق خود را نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He led a secluded life and some people even called him a hermit.
[ترجمه گوگل] او زندگی منزوی داشت و حتی برخی او را گوشه نشین می خواندند
[ترجمه ترگمان] او زندگی منزوی و منزوی را رهبری می کرد و بعضی از مردم او را راهب می نامیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او زندگی منزوی و منزوی را رهبری می کرد و بعضی از مردم او را راهب می نامیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید