seasoned citizen

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
شهروند باتجربه / فرد سال خورده / بزرگ سال ارشد
در زبان محاوره ای:
پیرمرد/پیرزن محترم، فرد باتجربه، سالمند عزیز
🔸 تعریف ها:
1. ( محترمانه – اجتماعی ) :
توصیف فردی سالمند با تجربه ی زیاد در زندگی، به جای استفاده از واژه هایی مثل “old” یا “elderly”
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: Our community center offers free yoga classes for seasoned citizens.
مرکز اجتماعیمون کلاس یوگای رایگان برای سالمندان عزیز برگزار می کنه.
2. ( طنزآمیز – دوستانه ) :
استفاده ی شوخ طبعانه برای اشاره به افراد مسن، با تأکید بر تجربه و خرد
مثال: He calls himself a seasoned citizen, not a senior.
خودشو یه شهروند باتجربه می دونه، نه یه سالمند.
3. ( ادبی – استعاری ) :
برای تأکید بر ارزش و تجربه ی افراد مسن در جامعه، به جای تمرکز بر سن
مثال: Seasoned citizens carry the wisdom of generations.
شهروندان باتجربه خرد نسل ها رو با خودشون دارن.
🔸 مترادف ها:
senior citizen – elderly person – older adult – retiree – wise elder