seasonably

/seasonabli//seasonabli/

بموقع

جمله های نمونه

1. A little given seasonably excuses a great gift.
[ترجمه گوگل]کمی که فصلی داده می شود، یک هدیه عالی را بهانه می کند
[ترجمه ترگمان]مقدار کمی بهانه به دست آوردن هدیه بزرگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Un- seasonably warm weather in April and May have helped boost sugar content and overall quality, and consequently prices, of the 2008 watermelons.
[ترجمه گوگل]هوای گرم غیر فصلی در آوریل و مه به افزایش محتوای قند و کیفیت کلی و در نتیجه قیمت هندوانه های 2008 کمک کرده است
[ترجمه ترگمان]آب و هوای گرم به موقع در ماه آوریل و ماه مه به افزایش مقدار قند و کیفیت کلی و در نتیجه قیمت، سال ۲۰۰۸ کمک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This short compliment was thrown in so very seasonably upon my ugly face, that even though I disliked the silk, I desired him to cut me off the pattern of a nightcap.
[ترجمه گوگل]این تعارف کوتاه به قدری فصلی بر چهره زشت من انداخته شد که با وجود اینکه از ابریشم خوشم نمی آمد، از او خواستم که الگوی کلاه شبانه را از من جدا کند
[ترجمه ترگمان]این تعارف کوتاه چنان به صورت زشت من افتاد که حتی با اینکه از ابریشم خوشم نمی آمد، از او خواهش کردم که من را از الگوی خواب جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was seasonably cold.
[ترجمه گوگل]هوا به طور فصلی سرد بود
[ترجمه ترگمان]به موقع سرما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the 21th Century, China will become much strong and maintain the status of great power if it continues seasonably to take part in more global, regional or sub-regional organizations.
[ترجمه گوگل]در قرن بیست و یکم، اگر چین به طور فصلی به مشارکت در سازمان‌های جهانی، منطقه‌ای یا زیرمنطقه‌ای بیشتر ادامه دهد، بسیار قوی خواهد شد و جایگاه یک قدرت بزرگ را حفظ خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]در قرن بیستم، چین بسیار قوی خواهد شد و وضعیت قدرت بزرگ را در صورتی حفظ خواهد کرد که به طور منظم در سازمان های منطقه ای، منطقه ای یا زیر منطقه ای شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a timely manner, at the proper time, at the appropriate time

پیشنهاد کاربران

بپرس