باتجربه کردن، آماده کردن یا مهارت دادن به فردی از طریق آموزش یا مواجهه با چالش ها است. این اصطلاح به تقویت توانایی ها و افزایش دانش فرد از طریق تجربه اشاره دارد.
مترادف؛
train, toughen up, prepare, educate, mentor, develop
... [مشاهده متن کامل]
مثال؛
The military seasons recruits through intense training.
Life’s hardships have seasoned him into a strong leader.
She was seasoned in negotiations after years of experience.
واژه "season" در ابتدا به افزودن ادویه یا طعم دهنده به غذا برای بهبود مزه اشاره داشت. با گذشت زمان، این واژه به یک استعاره برای غنی سازی افراد با تجربه و دانش تبدیل شد.
مترادف؛
... [مشاهده متن کامل]
مثال؛
واژه "season" در ابتدا به افزودن ادویه یا طعم دهنده به غذا برای بهبود مزه اشاره داشت. با گذشت زمان، این واژه به یک استعاره برای غنی سازی افراد با تجربه و دانش تبدیل شد.