seal

/ˈsiːl//siːl/

معنی: خاتم، سوگند ملایم، خوک ابی، گوساله ماهی، تضمین، مهر، نشان، بستن، بتونه کاری کردن، مهر زدن، درزگیری کردن، مهر و موم کردن، مهر کردن، محکم چسباندن، صحه گذاشتن
معانی دیگر: لاک و مهر، مهر و موم، علامت، تایید، تضمین (اصالت یا خوبی هر چیز)، تعهد، پیمان، صحه، تصدیق، راست یافت، تمبر زینتی (که هنگام کریسمس و غیره روی پاکت یا بسته می چسبانند)، (با مهر و موم کردن یا با نوار چسب و غیره) بستن، محکم کردن، (سر پاکت و غیره را) چسباندن، تصدیق کردن، (درستی یا اصالت و غیره ی چیزی را) تایید کردن، تضمین کردن، راست یافت کردن، صحه گذاردن، معتبر کردن، (به طور قاطع) تعیین کردن، معین کردن، شناختن، قطعی کردن، کاملا مسدود کردن، غیر قابل نفوذ کردن، بی رخنه کردن، کیپ کردن، رخنه گیری کردن، آب بندی کردن، (برای غیر قابل نفوذ کردن هر چیز مثلا چوب) بتانه کردن، آسترمالی کردن، زاماسکه مالیدن، انگشتر مهردار، سیم و مهر سربی، پلمب، پلمب کردن، جلوگیر، بند، شیر (آب یا هوا یا گاز)، رخنه بند، درزگیر، (برق) دو شاخه را در پریز قرار دادن، (جانور شناسی) سیل (تیره های otariidae و phocidae - بومی دریاهای سردسیر یا معتدل)، خوک آبی، فک، خز سیل، چرم سیل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a design, emblem, or embossed or impressed figure used to make a document authentic or official.
مترادف: emblem, signet, stamp

- The document bears the seal of the prime minister.
[ترجمه فرشته عاج] این سند مهر نخست وزیر را در بر دارد.
|
[ترجمه مجید] این سند مهر نخست وزیر را دارد ( این سند مهر نخست وزیر را خورده است )
|
[ترجمه گوگل] این سند دارای مهر نخست وزیر است
[ترجمه ترگمان] این سند مهر نخست وزیر را بر عهده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a device, such as a stamp or signet ring, for imprinting, embossing, or impressing such a design on a document or on a soft material such as wax.
مترادف: signet
مشابه: stamp

(3) تعریف: a small portion of wax, lead, or the like impressed with such a design and placed on a folded letter or envelope to prevent undetected opening.

(4) تعریف: any of various materials or objects used to close or secure something, esp. to prevent the passage of liquid or gas.
مشابه: cap

- a seal on the windows
[ترجمه ترجمه 1] درز گیری کردن پنچره ها
|
[ترجمه چپول] یه فک رو پنجره
|
[ترجمه گوگل] مهر و موم روی پنجره ها
[ترجمه ترگمان] روی پنجره ها مهر و موم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a seal on the aspirin bottle
[ترجمه چپول] یه فک رو بطری اسپیرین
|
[ترجمه نواب] علامت پلمپ بطری اسپیرین
|
[ترجمه گوگل] مهر و موم روی بطری آسپرین
[ترجمه ترگمان] یه نشان روی بطری آسپرین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: that which guarantees or formalizes an agreement.
مترادف: assurance, guarantee

- Her promise is a sufficient seal.
[ترجمه گوگل] قول او مهر کافی است
[ترجمه ترگمان] قولش یه نشان کافی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: a small, decorative stamp designed to ornament envelopes, gifts, or the like and sometimes to promote a charity.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: seals, sealing, sealed
مشتقات: sealable (adj.)
(1) تعریف: to imprint, emboss, impress, or stick a seal upon.
مترادف: emboss, imprint
مشابه: boss, impress, stamp

- The notary signed and sealed the official document.
[ترجمه گوگل] سردفتر سند رسمی را امضا و مهر کرد
[ترجمه ترگمان] سردفتر اسناد رسمی را امضا و مهر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to close, fasten, or secure using or as if using a seal.
مشابه: caulk, close, cork, fasten, plug, secure, stop

- You should seal the box with heavy-duty tape.
[ترجمه منوچهر تیموری] شما بهتر است که جعبه را با چسب نواری مقاوم چفت و بستش کنید.
|
[ترجمه گوگل] شما باید جعبه را با نوار چسب محکم ببندید
[ترجمه ترگمان] باید جعبه رو با نوار سنگین مهر و موم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I sealed the lids tight on all the jars of jam.
[ترجمه منوچهر تیموری] من در تمامی شیشه های مربا را محکم چفت کردم
|
[ترجمه گوگل] درب تمام شیشه های مربا را محکم بستم
[ترجمه ترگمان] من پلک هایم را محکم روی شیشه های مربا سفت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to guarantee, formalize, or confirm (an agreement or the like).
مترادف: affirm, formalize
مشابه: certify, confirm, endorse, guarantee, ratify, sanction

- Their engagement was sealed with a kiss.
[ترجمه منوچهر تیموری] رابطه ی انها با یک بوسه تکمیل شد.
|
[ترجمه گوگل] نامزدی آنها با یک بوسه امضا شد
[ترجمه ترگمان] نامزدی آن ها با یک بوسه مهر و موم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to decide or determine certainly and finally.
مترادف: decide, determine
مشابه: clinch, conclude, decree, fix, resolve, settle

- The judge sealed the killer's fate.
[ترجمه گوگل] قاضی بر سرنوشت قاتل مهر زد
[ترجمه ترگمان] قاضی سرنوشت قاتل رو بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: any of a number of flesh-eating mammals that live in and around the ocean and have flippers instead of legs.

(2) تعریف: the hide or fur of such a mammal.

(3) تعریف: leather made from such hide or fur.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: seals, sealing, sealed
مشتقات: seal-like (adj.)
• : تعریف: to hunt or capture seals for sport, food, or profit.

جمله های نمونه

1. seal the window to prevent cold air from coming in
برای جلوگیری از نفوذ هوای سرد پنجره را رخنه گیری کردن

2. seal of approval
(در مورد کالا) مهر تضمین،مهر تایید

3. seal something in
(با درزگیری و کیپ کردن و غیره) چیزی را در درون نگاه داشتن،حفظ کردن

4. seal something off
جلوی ورود و خروج را گرفتن،قرق کردن،بستن،مسدود کردن

5. first seal the table and then paint it
اول میز را بتانه کن و سپس آن را رنگ بزن.

6. the seal of approval
نشان موافقت

7. to seal a bargain
معامله ای را قطعی کردن

8. to seal a boat's hull
بدنه ی قایق را زاماسکه مالیدن

9. to seal one's fate
سرنوشت کسی را تعیین کردن

10. to seal one's lips
(مجازی) لب فروبستن

11. a christmas seal
تمبر کریسمس

12. the official seal
مهر رسمی

13. you must seal the jar's lid well
در بستو را باید خوب کیپ کنی.

14. set one's seal (to something)
1- مهر کردن 2- تایید کردن،تصدیق کردن

15. set the seal on something
به اوج رساندن،به پایان رساندن

16. under (one's) seal
(در) سند مهر و امضا شده

17. religious rites that seal a marriage for eternity
مراسم مذهبی که ازدواج را تا ابد معتبر می کند

18. to impress a seal on wax
مهری را بر موم فشردن

19. a handshake as a seal of friendship
دست دادن به نشان دوستی

20. a majority vote will seal the new bill
رای اکثریت این لایحه را صحه خواهد گذارد.

21. the award sets the seal on a brilliant business career
این جایزه طلیعه ی یک عمر فعالیت درخشان بازرگانی است.

22. the letter bears the seal of the queen
نامه دارای لاک و مهر ملکه است.

23. a firm impression of the seal on the wax
محکم فشردن مهر بر موم

24. a parchment with nader shah's seal
پوست نگاشتی با مهر نادرشاه

25. our packaging is designed to seal the flavor in
بسته بندی ما طوری طرح ریزی شده است که طعم را حفظ کند.

26. to imprint paper with a seal
با مهر کاغذ را نقش انداختن

27. such a cruel decision will never receive my seal
این چنین تصمیم ظالمانه هرگز مورد تایید من نخواهد بود.

28. Fry the meat first to seal in the juices.
[ترجمه سارا] در آغاز گوشت را یخ میبندید
|
[ترجمه گوگل]ابتدا گوشت را سرخ کنید تا آب آن ببندد
[ترجمه ترگمان]اول گوشت را سرخ کنید تا در آب میوه آب بندی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The letter bears the seal of the king.
[ترجمه گوگل]نامه دارای مهر پادشاه است
[ترجمه ترگمان]نامه مهر پادشاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The lawyer stamped the certificate with her seal.
[ترجمه گوگل]وکیل گواهی را با مهر خود ممهور کرد
[ترجمه ترگمان]وکیل شناسنامه را با مهر تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خاتم (اسم)
seal, mosaic

سوگند ملایم (اسم)
profession, vow, seal, pledge, sacrament

خوک ابی (اسم)
seal

گوساله ماهی (اسم)
seal

تضمین (اسم)
seal, assurance, security, embodiment, warranty, guaranty, collateral

مهر (اسم)
affection, liking, love, seal, stamp, signet, cachet, impress, punch, sigil

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

بتونه کاری کردن (فعل)
prime, seal, caulk, calk, putty

مهر زدن (فعل)
frank, seal, stamp, imprint, impress, sigillate

درزگیری کردن (فعل)
seal, lute

مهر و موم کردن (فعل)
seal, stamp, seal off

مهر کردن (فعل)
seal, signet

محکم چسباندن (فعل)
seal

صحه گذاشتن (فعل)
seal

تخصصی

[عمران و معماری] آببند - قشر جدا کننده - آببندی کردن - بوبند - سیفون
[برق و الکترونیک] درزگیری پیوندی بین دو تکه شیشه، دو تکه یا شیشه و فلز . این پیوند در لامپهای الکترونی باید آب بندی شده باشد.
[مهندسی گاز] بستن، اب بندی کردن
[زمین شناسی] سیل - پوسته ای با ضخامت تقریبا ثابت از سنگ های آذرین که بین لایه سنگهای دیگر نفوذ کرده باشد.
[صنعت] صحه گذاشتن، تضمین کردن، مهر و موم کردن، عایق کردن
[حقوق] مهر
[نساجی] چرم خوک آبی - بتونه کاری - بستن با طناب
[ریاضیات] آب بندی، چسب، محکم کردن، واشر آب بندی، درز بند، درز بندی، مهره
[خاک شناسی] انسداد
[پلیمر] درزگیری، آب بندی

انگلیسی به انگلیسی

• any of several species of carnivorous marine mammals from the suborder pinnipedia; imprint; stamp, insignia; material used to tightly close an opening or object; mark, symbol; sign of approval or authorization
fasten, secure, close tightly; imprint, stamp; approve, authorize; determine, set, decide
a seal is something fixed to a letter or container, especially a food container, that must be broken before it can be opened.
if you seal an opening, you fill or cover it to prevent air, gas, or a liquid getting in or out.
if you seal an envelope, you stick down the flap.
a seal is also an official mark on a document which shows that it is genuine.
a seal is also a large, shiny animal with flippers, which eats fish and lives partly on land and partly in the sea.
if someone gives something their seal of approval or if they put their seal of approval on something, they say officially that they approve of it.
if something puts or sets the seal on something, it makes it definite or confirms how it is going to be.
if you seal a place off, you block all the entrances so that nobody can get in or out.

پیشنهاد کاربران

۱ - فعل :
آب بندی کردن - نشت یابی
[[اصطلاح رایج=سیل بندی]]
۲ - نام :
فُک ( خوک دریایی - شیردریایی )
■ دو تیره ی اصلی فُک [سیل] :
phocidae
[[زیست‏شناسی جانوری: فُکیان]]
گونه ای از راستۀ [پستانداران دریایی گوشتخوارسان] که می توانند در خشکی "سینه‏خیز" حرکت کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

[[otariidae فُک گوش داران]]
گونه ای از فُک که باله‏های شنای جلوی بدن آنان بزرگ و برای حرکت در زیر آب، مناسب است و سری شبیه به سگ دارند.

میتواند به معنای چیزی را رقم زدن معنا شود. مثلاً:
This seels his doom
این سرنوشتش را رقم میزند.
محبوس کردن
مختوم، مختومه
SEAL
( also Seal )
in the US and some other countries, a member of an elite ( = especially good and highly trained ) force within the navy that deals with special operations that involve water. SEAL is an abbreviation for Sea, Air, and Land Team
...
[مشاهده متن کامل]

در ایالات متحده و برخی از کشورهای دیگر، یکی از اعضای یک نیروی نخبه ( بطور ویژه خوب و بسیار آموزش دیده ) در نیروی دریایی است که با عملیات ویژه ای که در آب است سر و کار دارد. SEAL مخفف Sea, Air, and Land Team است.
The 23 - year - old from Massachusetts wants to become a Navy SEAL.
Tributes were paid to the Thai Navy Seal who died during the cave rescue.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/seal
محکم کردن چیزی
یا
قطعی کردن چیزی
هم می تونه معنی بده
تحکیم
در ادبیات: تصرف کردن
Seal: Possess
1 - به معنی درپوش کاغذی یا پلاستیکی که در دهانه شیشه شیر یا رب و سایر چیزهای مشابه قرار می دهند است. برای استفاده از ماده داخل ظرف این در پوش را باید برداشت , شکست یا پاره کرد. لذا نوعی"درپوش" است و با "در" فرق می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - به کماندو های ویژه نیروی دریایی آمریکا نیز می گویند که آموزش هایی دریایی , هوایی و زمینی می بینند. در این معنی باید بهتر است با حروف بزرگ نوشته شود. یعنی SEAL
Sea/Air/Land
3 - بستن یک مکان به نحوی که کسی یا چیزی نتواند وارد یا خارج شود که تقریبا همان مهر و موم کردن مکان می شود.

Democrats seal control of usa Senate with win in Nevada
مهر و موم کردن ، قطعی کردن یا مثلا پرونده بسته شد
Democrats کنترل رو به دست گرفتند در سنای آمریکا با پیروزی در Nevada
فک دریای
seal
Seal امضاء کردن ( قرارداد، سند، معاهده، توافقنامه )
American officials are reluctant to meet Tehran’s demand to remove the Islamic Revolutionary Guard Corps from the blacklist to seal the deal.
مهر و موم کردن ( محکم بستن )
enclose
seal ( عمومی )
واژه مصوب: مهر و موم
تعریف: قطعه سرب یا موم آب‏شده‏ای که برای جلوگیری از دست‏کاری و سوءاستفاده به سر پاکت یا در مغازه یا خانه یا مکان دیگری مهر شود
فُک دریایی
فُک دریایی
خوک دریایی
آب بند، درز بند، نشت بند ( یا با پسوند گیر به جای بند )
در دندان پزشکی به معنی پر کردن
پر کردن ( در دندان پزشکی )
به معنی "صحیح و سالم نگه داشتن" یا همون " مهر و موم کردن" و به نوعی مترادف با safe and sound
مثال : !Seal it
ترجمه1: مهر و مومش کن!
ترجمه2: صحیح و سالم نگهش دار!
1 - فُک دریایی
1 - واشر ( برای آب بندی و چفت کردن دو وسیله به هم )
مهر و موم کردن
مُهر
family seal
مُهر خانوادگی
محافظ ، عایق
verb
یک توافقی رو قطعی تر کنی
یا تثبیتش کنی به صورت رسمی
مسدود کردن/سد راه شدن

a member of an elite force within the US Navy, specializing in guerrilla warfare and counter - insurgency
( آمریکا ) میشه گفت افسر نیرویِ دریایی
فُک
عایق بندی
فک دیایی
اب بندی کردن
Possess : a slumber did my spirit seal

Sealing machines
ماشین های بسته بندی

فک دریایی
پلمپ، پلمپ کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس