scuttle

/ˈskətl̩//ˈskʌtl̩/

معنی: گریز، روزنه، دریچه، کج بیل، عقب نشینی، سطل ذغال، جا ذغالی، گام تند، بسرعت دویدن، عقب نشینی کردن، در رفتن
معانی دیگر: (برای حمل میوه و سبزی و غله) سبد تشتی، سبد ته پهن (معمولا بی دیواره)، رجوع شود به: scurry، (دیوار یا بام خانه - عرشه یا دیواره ی کشتی) سوراخ دردار، دهانچه، روزن، روزن پوش، (برای غرق عمدی کشتی) بدنه را سوراخ کردن، دیواره ی کشتی را دریدن، سورا  کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a coal pail with a wide lip or spout.

- The servant filled up the scuttle with coal.
[ترجمه گوگل] خدمتکار کشتی را با زغال پر کرد
[ترجمه ترگمان] پیشخدمت با زغال چوب را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: scuttles, scuttling, scuttled
• : تعریف: to move or run as if in a hurry; scurry.
مترادف: scoot, scurry
مشابه: dash, hurry, race, run, rush, scamper, scramble, speed

- The mouse scuttled across the floor.
[ترجمه گوگل] موش روی زمین نشست
[ترجمه ترگمان] موش به سرعت از روی زمین گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a hurrying run.
مترادف: scamper, scurry
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scuttles, scuttling, scuttled
(1) تعریف: to purposely cause (a ship) to sink, as by making holes in the bottom.
مشابه: shipwreck, sink, wreck

- The captain ordered the crew to scuttle the ship so that it would be useless to the enemy.
[ترجمه گوگل] کاپیتان به خدمه دستور داد کشتی را غرق کنند تا برای دشمن بی فایده باشد
[ترجمه ترگمان] ناخدا به جاشو ان دستور داد که کشتی را سوراخ کنند تا برای دشمن بی فایده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give up; discard; abandon.
مترادف: abandon, scrap
مشابه: abort, back out of, desert, discard, discontinue, ditch, forsake, scotch

- When a crisis came up at work, he had to scuttle his vacation plans.
[ترجمه گوگل] وقتی در محل کار بحرانی پیش آمد، مجبور شد برنامه های تعطیلات خود را به هم بزند
[ترجمه ترگمان] وقتی که بحران آغاز شد، مجبور شد نقشه های تعطیلات خود را زیر پا بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to wreck or ruin, as something planned or hoped for.
اسم ( noun )
• : تعریف: a small covered hatch or other opening, as in a ship, roof, or ceiling.
مشابه: hatch

جمله های نمونه

1. Such threats could scuttle the peace conference.
[ترجمه گوگل]چنین تهدیدهایی می تواند کنفرانس صلح را خنثی کند
[ترجمه ترگمان]چنین تهدیداتی می توانند کنفرانس صلح را آغاز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The incident threatens to scuttle the peace process.
[ترجمه گوگل]این حادثه روند صلح را تهدید می کند
[ترجمه ترگمان]این حادثه تهدیدی برای فرآیند صلح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I scuttle off, to be swallowed up by the wavering shadows of mulberry trees.
[ترجمه گوگل]به زمین می افتم تا سایه های متزلزل درختان توت مرا ببلعد
[ترجمه ترگمان]به سرعت از جایم بلند می شوم تا در سایه لرزان درختان توت مانند فرو برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On the side of the cockpit scuttle is emblazoned a yellow shield with a black prancing horse.
[ترجمه گوگل]در کنار کابین خلبان یک سپر زرد رنگ با اسبی سیاه رنگ نقش بسته است
[ترجمه ترگمان]در کنار کابین خلبان یک سپر پوششی را با یک اسب سیاه سیاه پوشانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He watched a lizard scuttle furtively along the join between wall and ceiling, and disappear into a crevice.
[ترجمه گوگل]او مارمولکی را تماشا کرد که مخفیانه در امتداد اتصال بین دیوار و سقف حرکت می کرد و در شکاف ناپدید می شد
[ترجمه ترگمان]به مارمولک نگاه می کرد که دزدانه از میان دیوار و سقف سرک می کشید و به درون شکاف ناپدید می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An old coal scuttle to the side of the fireplace holds a can of paraffin, almost full.
[ترجمه گوگل]یک سطل زغال سنگ قدیمی در کنار شومینه، یک قوطی پارافین، تقریباً پر، نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]یک سوراخ کوچک زغال سنگ در طرف بخاری دارد که تقریبا پر از پارافین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The pigeons wheel and scuttle around us.
[ترجمه گوگل]کبوترها دور ما می چرخند و می چرخند
[ترجمه ترگمان]کبوترها چرخ می زنند و به طرف ما می دوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Herbalifers scuttle into permanent blackness, and a Soweto funeral procession comes on.
[ترجمه گوگل]گیاه‌خواران در سیاهی دائمی فرو می‌روند و مراسم تشییع جنازه Soweto آغاز می‌شود
[ترجمه ترگمان]Herbalifers در تاریکی ابدی فرو می رود و مراسم تشییع Soweto به راه خود ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Can I scuttle across the ceiling?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم از سقف عبور کنم؟
[ترجمه ترگمان]میتونم از سقف رد بشم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She turned round, ready to scuttle back to the house, and immediately cannoned into a hard, warm body.
[ترجمه گوگل]او چرخید و آماده بازگشت به خانه شد و بلافاصله با توپ به بدنی سخت و گرم تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]برگشت و آماده بازگشت به خانه شد و بلافاصله به صورت یک بدن گرم و گرم بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The senator did his best to scuttle the tax increase.
[ترجمه گوگل]سناتور تمام تلاش خود را کرد تا افزایش مالیات را خنثی کند
[ترجمه ترگمان]سناتور نهایت تلاشش را کرد تا با افزایش مالیات افزایش پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The natural instinct was to scuttle for shelter.
[ترجمه گوگل]غریزه طبیعی این بود که به دنبال سرپناه بگردیم
[ترجمه ترگمان]غریزه طبیعی اش این بود که به سوی پناه گاه پناه ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But if they scuttle Mr Obama's nominee, he will simply name another.
[ترجمه گوگل]اما اگر آنها نامزد آقای اوباما را از بین ببرند، او به سادگی نام دیگری را معرفی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اما اگر آن ها با نامزد آقای اوباما رقابت کنند، او به سادگی نام دیگری را انتخاب خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Several conscripts were seen to scuttle off barracks.
[ترجمه گوگل]چندین سرباز وظیفه دیده شدند که پادگان ها را از بین می برند
[ترجمه ترگمان]چند تن از سربازانی که برای سربازان خدمت می کردند، از سربازخانه ها فرار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گریز (اسم)
escape, scuttle, allusion, getaway, evasion, flight, digression, jink, elusion, subterfuge, gink, guy, scamper, escapement, desertion, loup, truancy, sidestep

روزنه (اسم)
scuttle, hatch, aperture, orifice, window, hole, pore, outlet, clearance, loophole, peephole, peep, casement, slit, fossa, eyelet, foramen, ostium

دریچه (اسم)
scuttle, gate, hatch, valve, trap, window, porthole, choke, vent, wicket, lid, closure, slacker, hatchway, sallyport, trapdoor

کج بیل (اسم)
scuttle, scoop, shovel, hoe, spud

عقب نشینی (اسم)
scuttle, recess, retreat

سطل ذغال (اسم)
scuttle

جا ذغالی (اسم)
scuttle

گام تند (اسم)
scuttle

به سرعت دویدن (فعل)
scuttle

عقب نشینی کردن (فعل)
scuttle, retreat

در رفتن (فعل)
abscond, escape, go off, scuttle

انگلیسی به انگلیسی

• run, quick movement, scamper, scurry; hatch on the deck or side of a ship; container for carrying coal
run or move quickly, scamper, scurry; cause a ship to sink by opening or creating holes in its hull
to scuttle a ship means to sink it by making holes in the bottom, especially when this is done deliberately in order to prevent someone else from capturing it.
if someone or something scuttles a plan or a proposal, they make it fail or they cause it to stop.
to scuttle somewhere means to run there with short, quick steps.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To deliberately sink ( a ship ) or to run hurriedly 🛳️
🔍 مترادف: Sink
✅ مثال: The crew scuttled the ship to prevent it from falling into enemy hands.
هَبله، پنجره کشتی
تعریف: پنجره های دایره ای شکل در بدنه کشتی که به منظور عبور هوا و روشنایی به داخل کشتی استفاده می شوند.
scuttle
to give up a plan or activity, or spoil a possibility for success
دست کشیدن ( یا رها کردن ) از یک برنامه یا فعالیت، یا از بین بردن ( خراب کردن، ضایع کردن ) یک موفقیت احتمالی
Angry workers scuttled all hope of quick agreement on a new contract.
...
[مشاهده متن کامل]

About three years into Biden’s administration, the strategy is scuttled.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/scuttle
ورجه وورجه کردن
۱ - با گامهای کوچک تند دویدن
۲ - بر هم زدن، تخریب کردن، کنسل کردن،
۳ - با ایجاد سوراخ در کف با بدنه کشتی، آن را غرق کردن
۴ - ظرفی برای نگهداری زغال a container for coal
• They did everything in their power to scuttle the negotiations
...
[مشاهده متن کامل]

• To scuttle a plan: to cancel or destroy it

با گام های کوچک، تند حرکت کردن
معمولا برای فرار کردن
نابود شدن

بپرس