اسم ( noun )
• : تعریف: a coal pail with a wide lip or spout.
- The servant filled up the scuttle with coal.
[ترجمه گوگل] خدمتکار کشتی را با زغال پر کرد
[ترجمه ترگمان] پیشخدمت با زغال چوب را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیشخدمت با زغال چوب را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: scuttles, scuttling, scuttled
حالات: scuttles, scuttling, scuttled
• : تعریف: to move or run as if in a hurry; scurry.
• مترادف: scoot, scurry
• مشابه: dash, hurry, race, run, rush, scamper, scramble, speed
• مترادف: scoot, scurry
• مشابه: dash, hurry, race, run, rush, scamper, scramble, speed
- The mouse scuttled across the floor.
[ترجمه گوگل] موش روی زمین نشست
[ترجمه ترگمان] موش به سرعت از روی زمین گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موش به سرعت از روی زمین گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a hurrying run.
• مترادف: scamper, scurry
• مترادف: scamper, scurry
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scuttles, scuttling, scuttled
حالات: scuttles, scuttling, scuttled
• (1) تعریف: to purposely cause (a ship) to sink, as by making holes in the bottom.
• مشابه: shipwreck, sink, wreck
• مشابه: shipwreck, sink, wreck
- The captain ordered the crew to scuttle the ship so that it would be useless to the enemy.
[ترجمه گوگل] کاپیتان به خدمه دستور داد کشتی را غرق کنند تا برای دشمن بی فایده باشد
[ترجمه ترگمان] ناخدا به جاشو ان دستور داد که کشتی را سوراخ کنند تا برای دشمن بی فایده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ناخدا به جاشو ان دستور داد که کشتی را سوراخ کنند تا برای دشمن بی فایده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give up; discard; abandon.
• مترادف: abandon, scrap
• مشابه: abort, back out of, desert, discard, discontinue, ditch, forsake, scotch
• مترادف: abandon, scrap
• مشابه: abort, back out of, desert, discard, discontinue, ditch, forsake, scotch
- When a crisis came up at work, he had to scuttle his vacation plans.
[ترجمه گوگل] وقتی در محل کار بحرانی پیش آمد، مجبور شد برنامه های تعطیلات خود را به هم بزند
[ترجمه ترگمان] وقتی که بحران آغاز شد، مجبور شد نقشه های تعطیلات خود را زیر پا بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی که بحران آغاز شد، مجبور شد نقشه های تعطیلات خود را زیر پا بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to wreck or ruin, as something planned or hoped for.
اسم ( noun )
• : تعریف: a small covered hatch or other opening, as in a ship, roof, or ceiling.
• مشابه: hatch
• مشابه: hatch