• (1)تعریف: of, consisting of, or covered with scum.
• (2)تعریف: (informal) being despicable; behaving contemptibly.
جمله های نمونه
1. Grids, bits of oven, bowls of scummy water, soap, scrubbing brush, lay all around her.
[ترجمه گوگل]توریها، تکههای اجاق، کاسههای آب کثیف، صابون، برس شستشو، دور تا دورش دراز کشیده بودند [ترجمه ترگمان]grids، تکه هایی از آب، کاسه های آب، صابون، برس و برس، همه دور و بر او دراز کشیده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I don't like walking through the scummy part of town.
[ترجمه گوگل]من دوست ندارم در قسمت کثیف شهر قدم بزنم [ترجمه ترگمان]دوست ندارم از میان آن قسمت لغزنده شهر قدم بزنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. A scummy sterility hanging over the town, a fog of book - learning.
[ترجمه گوگل]عقیمی کثیفی که بر فراز شهر آویزان است، مه کتاب - یادگیری [ترجمه ترگمان]یک sterility scummy که روی شهر اویزان شده بودند، مه از دانش اموزان را فرا گرفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. That's a scummy trick.
[ترجمه R.Z] این یک حقه کثیف است
|
[ترجمه گوگل]این یک ترفند زشت است [ترجمه ترگمان]این یک حقه شیطانی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He spun his web and ran there and here in scummy clothes with bloodshot eyeballs.
[ترجمه گوگل]او تار خود را چرخاند و با لباس های کثیف با کره چشم های خون آلود به آنجا و اینجا دوید [ترجمه ترگمان]او تار عنکبوت را چرخاند و به طرف آن دوید و با دست های خون آلود خود را به آنجا رساند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Mostly it tastes as a dish rag had been stewed in it – slightly sour, mildewed, scummy.
[ترجمه گوگل]بیشتر طعم آن مانند پارچه ای است که در آن خورش داده شده بود - کمی ترش، کپک زده، لکه دار [ترجمه ترگمان]بیشتر مزه اش مثل یک تکه پارچه بود که در آن پخته شده بود - کمی ترش و کپک زده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Although you wear some cologne, I can still vaguely smell a scummy whiff out of you.
[ترجمه گوگل]با وجود اینکه شما مقداری ادکلن می پوشید، من هنوز به طور مبهم بوی بدی از شما حس می کنم [ترجمه ترگمان]اگر چه عطری می زنی، هنوز هم به طور مبهمی حس می کنم که بوی عجیبی از تو به مشام می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
کف الود (صفت)
foamy, scummy, lathery, spumous, spumy, sudsy
انگلیسی به انگلیسی
• covered with a dirty film; despicable, mean, nasty