sculptor

/ˈskəlptər//ˈskʌlptə/

معنی: حجار، مجسمه ساز، پیکر تراش، تندیس گر
معانی دیگر: پیکر تراش، تندیسگر، مجسمه ساز، حجار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an artist who produces sculpture.

جمله های نمونه

1. He is eminent both as a sculptor and as a portrait painter.
[ترجمه گوگل]او هم به عنوان مجسمه ساز و هم به عنوان نقاش پرتره برجسته است
[ترجمه ترگمان]او هم به عنوان مجسمه ساز و هم به عنوان یک نقاش پرتره شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The sculptor figured the girl in clay.
[ترجمه گوگل]مجسمه ساز دختر را در خاک رس شکل داد
[ترجمه ترگمان]مجسمه ساز آن دختر را در خاک رس یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was court sculptor to Alexander the Great.
[ترجمه گوگل]او مجسمه ساز دربار اسکندر مقدونی بود
[ترجمه ترگمان]او مجسمه ساز دربار الکساندر بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The sculptor rounded the clay into a sphere.
[ترجمه گوگل]مجسمه ساز خاک رس را به شکل یک کره گرد کرد
[ترجمه ترگمان]مجسمه ساز گل را در یک کره گرد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She trained as a painter and sculptor.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نقاش و مجسمه ساز آموزش دید
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نقاش و مجسمه ساز آموزش دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A sculptor forms her material.
[ترجمه گوگل]یک مجسمه ساز مواد او را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]یک مجسمه ساز material را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sculptor chiselled the lump of marble into a fine statue.
[ترجمه گوگل]مجسمه ساز تکه های سنگ مرمر را به یک مجسمه زیبا تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]مجسمه سازی سنگ مرمر را به شکل یک مجسمه زیبا تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I know a sculptor who swaps her pieces for drawings by a well-known artist.
[ترجمه گوگل]مجسمه‌سازی را می‌شناسم که قطعاتش را با نقاشی‌های یک هنرمند مشهور عوض می‌کند
[ترجمه ترگمان]من یک مجسمه ساز را می شناسم که قطعات خود را به خاطر نقاشی های یک هنرمند معروف عوض می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is a sculptor who works mainly in stone.
[ترجمه گوگل]او یک مجسمه ساز است که عمدتاً در سنگ کار می کند
[ترجمه ترگمان]او یک مجسمه ساز است که عمدتا در سنگ کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was highly regarded as a sculptor.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک مجسمه ساز بسیار مورد توجه بود
[ترجمه ترگمان]او به عنوان مجسمه ساز بسیار مورد احترام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Henry, a talented sculptor and musician from Faringdon in Oxfordshire fell from a top floor window.
[ترجمه گوگل]هنری، مجسمه ساز و نوازنده با استعداد از Faringdon در آکسفوردشایر از پنجره طبقه بالا سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]هنری، یک مجسمه ساز و موسیقی دان با استعداد از Faringdon در Oxfordshire از پنجره طبقه بالا سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In 1608 Evesham was referred to as both sculptor and painter.
[ترجمه گوگل]در سال 1608 از اوشام به عنوان مجسمه ساز و نقاش یاد می شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۶۰۸، Evesham به عنوان مجسمه ساز و هم نقاش شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The ponchos permit the sculptor an extra piece of authenticity by fudging the issue of equipment.
[ترجمه گوگل]پانچوها به مجسمه ساز اجازه می دهند تا یک قطعه از اصالت بیشتری را با ابهام در مورد تجهیزات ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]ponchos به این مجسمه ساز اجازه می دهد تا به وسیله fudging کردن مساله تجهیزات، اعتبار بیشتری به او بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. According to the sculptor, it symbolises the way in which victims of nasty remarks often seek comfort in chocolate.
[ترجمه گوگل]به گفته این مجسمه ساز، این نماد روشی است که قربانیان اظهارات زننده اغلب به دنبال آرامش در شکلات هستند
[ترجمه ترگمان]بنا به گفته مجسمه ساز، این نماد روشی است که در آن قربانیان سخنان زننده اغلب به دنبال راحتی در شکلات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حجار (اسم)
lithographer, sculptor, sculptress

مجسمه ساز (اسم)
statuary, sculptor, sculptress

پیکر تراش (اسم)
sculptor, sculptress

تندیس گر (اسم)
sculptor, sculptress

تخصصی

[عمران و معماری] پیکر تراش - پیکره ساز - پیکره نما

انگلیسی به انگلیسی

• one who sculpts, one who creates three-dimensional artwork; one who molds or shapes
a sculptor is someone who makes sculptures.

پیشنهاد کاربران

Sculptor ( نجوم )
واژه مصوب: سنگ تراش
تعریف: صورت فلکی کم‏نوری در آسمان جنوبی ( southern sky ) و در مجاورت صورت قیطُس
مجسمه ساز
تندیس گر

بپرس