sculpt

/ˈskəlpt//skʌlpt/

معنی: حجاری کردن
معانی دیگر: تندیس ساختن، مجسمه ساختن، پیکر تراشی کردن، تندیسگری کردن، منقور کردن، مدل مجسمه ساز شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: sculpts, sculpting, sculpted
(1) تعریف: to make (a sculpture), as by carving, chiseling, or molding.
مشابه: carve

(2) تعریف: to shape (anything) in a manner suggesting the care or artistry of a sculpture.
مشابه: carve, mold

- He sculpted the shrubs.
[ترجمه گوگل] او درختچه ها را مجسمه سازی کرد
[ترجمه ترگمان] اون بوته ها رو درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. When I sculpt, my style is expressionistic.
[ترجمه گوگل]وقتی مجسمه‌سازی می‌کنم، سبک من اکسپرسیونیستی است
[ترجمه ترگمان]وقتی من بسازم، سبک من پر زرق و برق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I wanted to sculpt the stalactites but we could not find the sculptors.
[ترجمه آناهیتا امام پور] میخواستم استالاکتیتها رو نقش کنم ( بسازم ) اما مجسمه ساز میدا نکردیم
|
[ترجمه گوگل]من می خواستم استالاکتیت ها را مجسمه سازی کنم اما مجسمه سازان را پیدا نکردیم
[ترجمه ترگمان]می خواستم the را درست کنم، اما نتونستیم the پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bernhardt stated that she continued to sculpt into old age to remain mentally alert.
[ترجمه کهکشان] برنهاردت گفت که او مجسمه سازی را تا کهنسالیش ادامه می دهد تا از نظر ذهنی هوشیاریش را حفظ کند.
|
[ترجمه گوگل]برنهارت اظهار داشت که تا سنین پیری به مجسمه سازی ادامه داد تا از نظر ذهنی هوشیار بماند
[ترجمه ترگمان]برنهارت اشاره کرد که او به شکل دادن به پیری خود ادامه می دهد تا به صورت ذهنی هوشیار باقی بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Then, sculpt the remaining fringe parting.
[ترجمه گوگل]سپس قسمت باقیمانده حاشیه را مجسمه سازی کنید
[ترجمه ترگمان]بعد، the را درست کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Before I started the sculpt on the head I split it into diff. subtool so as to make things easier and faster to sculpt on.
[ترجمه گوگل]قبل از شروع مجسمه سازی روی سر، آن را به قسمت های مختلف تقسیم کردم ابزار فرعی برای ساختن کارها آسانتر و سریعتر
[ترجمه ترگمان]قبل از این که من the را روی سرم شروع کنم، این کار باعث شد تا فرق بین آن ها وجود داشته باشد تا کارها آسان تر و آسان تر شود تا بتوان با آن مبارزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The style of sculpt makes the character sententious and general, exerting the function of"writing"greatly and easily according the demand of literati expressing their emotion.
[ترجمه گوگل]سبک مجسمه سازی شخصیت را حساس و عام می کند و کارکرد «نوشتن» را به شدت و به آسانی بر اساس تقاضای اهل ادب و ابراز احساسات انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]شکل of، کاراکتر را به طور کلی و به طور کلی اعمال می کند، و تابع \"نوشتن\" را به حد زیادی و با توجه به تقاضای literati بیان می کند که احساسات خود را بیان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Where these things are lacking, people can sometimes sculpt their jobs to compensate.
[ترجمه گوگل]در جاهایی که این چیزها کم است، مردم گاهی اوقات می توانند برای جبران کار خود را مجسمه سازی کنند
[ترجمه ترگمان]جایی که این چیزها کم هستند، افراد گاهی اوقات می توانند کاره ای خود را با جبران کردن انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Games car's sculpt is not the isolation existence, it has the widespread relation.
[ترجمه گوگل]مجسمه ماشین گیمز وجود انزوا نیست، رابطه گسترده ای دارد
[ترجمه ترگمان]یک شکل ساخته شده از این بازی ها وجود انزوای آن نیست، بلکه رابطه گسترده ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Trigonal tongue cover, generous sculpt, easy to open.
[ترجمه گوگل]پوشش زبان سه ضلعی، مجسمه سازی سخاوتمندانه، آسان برای باز کردن
[ترجمه ترگمان]پوشش زبان trigonal، sculpt بخشنده، آسان برای باز کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Position your fingers horizontally and sculpt parallel.
[ترجمه گوگل]انگشتان خود را به صورت افقی قرار دهید و به موازات آن مجسمه سازی کنید
[ترجمه ترگمان]انگشتان خود را به طور افقی قرار دهید و موازی خود را شکل دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The sculpt of this kind of car is so vagary, it"s a car model in front, but the cab cab be enlarge, and there adds a camper in back, it"s so suitable for long-distance outdoor travel.
[ترجمه گوگل]مجسمه این نوع از خودروها بسیار هولناک است، این یک مدل ماشین در جلو است، اما کابین کابین بزرگ باشد، و یک کمپر در عقب اضافه می کند، برای سفرهای طولانی در فضای باز بسیار مناسب است
[ترجمه ترگمان]مدلی از این نوع ماشین بسیار پیچیده است، یک مدل ماشین در جلو است، اما تاکسی تاکسی بزرگ تر می شود، و یک camper در پشت آن اضافه می کند، و برای مسافرت در فضای باز بسیار مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So it is unique minority sculpt and posy different from mid-region bronze culture at hte same age.
[ترجمه گوگل]بنابراین مجسمه و پوزی منحصر به فرد اقلیت با فرهنگ برنزی منطقه میانی در همان سن متفاوت است
[ترجمه ترگمان]بنابراین این یک نمونه منحصر به فرد، که با فرهنگ برنز میانی در همان سن، متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As far as those chimney that have vagary sculpt, the criterion of high-rising structure design can not offer veracious reference basis.
[ترجمه گوگل]تا آنجا که دودکش هایی که دارای حجاری هولناک هستند، معیار طراحی سازه های مرتفع نمی تواند مبنای مرجع درستی ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که آن chimney که vagary را شکل داده اند، معیار طراحی ساختار بلند پایه نمی تواند اساس مرجع واقعی را ارایه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The original structure, sculpt and configuration of fresh flower can be reserved.
[ترجمه گوگل]ساختار اصلی، مجسمه و پیکربندی گل تازه قابل رزرو است
[ترجمه ترگمان]ساختار اصلی، شکل و پیکربندی یک گل جدید را می توان رزرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حجاری کردن (فعل)
incise, sculpt

انگلیسی به انگلیسی

• create three-dimensional artwork using any of several techniques (carving, modeling, welding, etc.); form, shape, mold
if an artist sculpts something, they carve and shape it out of stone or wood, a formal word.

پیشنهاد کاربران

شکل دادن
در مواقعی تنها به معنای ساختن/ایجاد کردن می باشد

بپرس