اسم ( noun )
• (1) تعریف: a vigorous struggle; scuffle.
- A scrimmage ensued as food supplies began to be passed out.
[ترجمه گوگل] در حالی که منابع غذایی شروع به از بین رفتن کرد، درگیری رخ داد
[ترجمه ترگمان] سکوتی برقرار شد، چون آذوقه و آذوقه آغاز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سکوتی برقرار شد، چون آذوقه و آذوقه آغاز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a preliminary or minor encounter between enemy troops; skirmish.
• مشابه: skirmish
• مشابه: skirmish
- That day's fighting was a scrimmage; the real battle was yet to come.
[ترجمه گوگل] دعوای آن روز یک جنگ بود نبرد واقعی هنوز در راه بود
[ترجمه ترگمان] آن روز نبرد دور بود؛ نبرد واقعی هنوز فرا رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن روز نبرد دور بود؛ نبرد واقعی هنوز فرا رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in football, an informal or practice game usu. played between subgroups of a single team.
- He performs well in the scrimmages, but has yet to prove himself in an actual game.
[ترجمه گوگل] او در ضربات بازی خوب عمل می کند، اما هنوز نتوانسته است خود را در یک بازی واقعی ثابت کند
[ترجمه ترگمان] او در the خوب عمل می کند، اما هنوز باید خود را در یک بازی واقعی ثابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در the خوب عمل می کند، اما هنوز باید خود را در یک بازی واقعی ثابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in football, any action taking place between the teams after the ball is snapped and before it is declared out of play.
- His first pass was intercepted during the scrimmage.
[ترجمه گوگل] اولین پاس او در جریان مسابقه قطع شد
[ترجمه ترگمان] اولین باری که رد شد، در حین حمله دریافت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اولین باری که رد شد، در حین حمله دریافت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: scrimmages, scrimmaging, scrimmaged
حالات: scrimmages, scrimmaging, scrimmaged
• : تعریف: to participate or oppose in a scrimmage.
• مشابه: skirmish
• مشابه: skirmish