( فعل ) جنبیدن، وول زدن، تقلا کردن برای حرکت یا فرار
گاهی به همراه قیدهایabout, away, through و غیره به کار می رود.
از این واژه بعدها بیشتر در ناحیه آنگلیای شرقی انگلستان استفاده شده است.
فرم دیگر: skriggle
... [مشاهده متن کامل]
احتمالا حاصل ترکیب واژگان struggle و wriggle
مشتقات:
scriggling
( صفت ) 1. جنبنده، در جنب و جوش 2. ( خط ) خرچنگ قورباغه
مترادف: wriggling, scribbly
scriggle
( اسم ) خط ناخوانا، نوشته خرچنگ قورباغه
مترادف: squiggle
scriggly
( صفت ) خط خطی، ناخوانا
مترادف: scribbly, scrawly.
scriggler
( اسم ) جنبنده
گاهی به همراه قیدهایabout, away, through و غیره به کار می رود.
از این واژه بعدها بیشتر در ناحیه آنگلیای شرقی انگلستان استفاده شده است.
فرم دیگر: skriggle
... [مشاهده متن کامل]
احتمالا حاصل ترکیب واژگان struggle و wriggle
مشتقات:
( صفت ) 1. جنبنده، در جنب و جوش 2. ( خط ) خرچنگ قورباغه
مترادف: wriggling, scribbly
( اسم ) خط ناخوانا، نوشته خرچنگ قورباغه
مترادف: squiggle
( صفت ) خط خطی، ناخوانا
مترادف: scribbly, scrawly.
( اسم ) جنبنده