screwed

/ˈskruːd//skruːd/

دارای شیارهای مارپیچ ( مانند پیچ و مهره) رزوه دار، حدیده دار، پیچدار، تابیده، تابدار، مست، سرخوش

جمله های نمونه

1. he screwed her
او را کرد.

2. i screwed the light bulb into the socket
لامپ برق را در سرپیچ پیچاندم.

3. i screwed up my courage and jumped into the river
به خودم دل و جرات دادم و پریدم توی رودخانه.

4. she screwed her husband's best friend
با بهترین دوست شوهرش همخوابگی کرد.

5. they screwed the money out of the child by threats
با تهدید پول را از بچه درکشیدند.

6. its pieces were screwed together with long screws
قطعات آن با پیچ های بلند به هم پیچ شده بودند.

7. He screwed the paper small and chucked it in the bin.
[ترجمه گوگل]کاغذ را کوچک پیچ کرد و در سطل فرو کرد
[ترجمه ترگمان]کاغذ را کوچک کرد و آن را توی سطل انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It really screwed him up when he saw his friend get killed.
[ترجمه Jacob] این واقعا اورا بهم ریخت هنگامی که دید دوستش کشته شد.
|
[ترجمه گوگل]وقتی دید که دوستش کشته شده است، واقعاً او را خراب کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی دید دوستش کشته شد واقعا گند زد بهش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He screwed the mirror onto the wall.
[ترجمه گوگل]آینه را به دیوار پیچید
[ترجمه ترگمان]آینه را به دیوار کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The coffin lid had been screwed down.
[ترجمه گوگل]درب تابوت پیچ شده بود
[ترجمه ترگمان]تابوت در تابوت خراب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She screwed the lock into the door.
[ترجمه گوگل]قفل در را پیچ کرد
[ترجمه ترگمان]قفل در را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ball screwed and flew into the goal.
[ترجمه گوگل]توپ پیچ خورد و به سمت دروازه رفت
[ترجمه ترگمان]گلوله شکست و به سمت گل پرواز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I reckon I screwed the chemistry exam up totally.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم امتحان شیمی را کاملاً خراب کردم
[ترجمه ترگمان]گمانم امتحان شیمی را کاملا خراب کرده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He screwed the letter into a ball and flung it away.
[ترجمه گوگل]نامه را به یک توپ پیچ کرد و آن را دور انداخت
[ترجمه ترگمان]نامه را در یک مجلس رقص گذاشت و آن را دور انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He screwed the caps tightly onto the bottles.
[ترجمه گوگل]درپوش ها را محکم روی بطری ها پیچید
[ترجمه ترگمان]کلاه را محکم روی بطری ها گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I screwed the curtain rail in place.
[ترجمه گوگل]نرده پرده را در جای خود پیچ ​​کردم
[ترجمه ترگمان] من نرده پرده رو خراب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• attached with a screw; drunk, intoxicated (british slang); contorted, twisted; cheated, deceived, gypped (slang)

پیشنهاد کاربران

your friend kind of screwed you
دوستت سرت شیره مالیده
قاطی کردن
اشتباه کردن یا چرت و پرت گفتن ، حالت مستی جواب دادن
I apologize I screwed
معذرت میخام من اشتباه کردم
به فتا رفته _ به گا رفته
هم خوابگی ( بدون عشق و احساس - بطور مجاز و اصطلاح ) ، سکس
اون گند زده
She's screwed
به فنا رفته
به دردسر افتادن، به مشکل برخوردن، گرفتار شدن
مثال: If we don't get this finished on time, we're screwed
They found out about our betrayal, so now we're screwed

بپرس